بیقراریهای من را دید و ارامم نکرد
بیقراریهای من را دید و ارامم نکرد
از شراب عشق خود یک جرعه در جامم نکرد
انکه روزی از وفا میگفت با قلبم سخن
رفت و حتی یک نظر بر قلب ناکامم نکرد
ادعا میکرد غم را میبرد از دل ولی
با محبت چاره ای بر درد و الامم نکرد
او که شاعر بود و از احساس دم میزد چرا
یک غزل از دفتر اشعار خود، نامم کرد
چون نبودم فکر ماندن یا هوایی میشدم
او چرا بامهربانی های خود رامم نکرد
وصف عشقم را چرا یکبار در جایی نگفت
در میان عاشقانش از چه خوشنامم نکرد
🍃💐🍃
از شراب عشق خود یک جرعه در جامم نکرد
انکه روزی از وفا میگفت با قلبم سخن
رفت و حتی یک نظر بر قلب ناکامم نکرد
ادعا میکرد غم را میبرد از دل ولی
با محبت چاره ای بر درد و الامم نکرد
او که شاعر بود و از احساس دم میزد چرا
یک غزل از دفتر اشعار خود، نامم کرد
چون نبودم فکر ماندن یا هوایی میشدم
او چرا بامهربانی های خود رامم نکرد
وصف عشقم را چرا یکبار در جایی نگفت
در میان عاشقانش از چه خوشنامم نکرد
🍃💐🍃
۱.۱k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.