علیرضا آذر شاعر تهرانی

آقای "علیرضا آذر"، شاعر، نویسنده‌ و خواننده‌ی ایرانی، زاده‌ی یک‌شنبه ۱۳ آبان ۱۳۵۸ خورشیدی، در تهران است.
در سال ۱۳۸۹ در زمینه‌ی ترانه گام برداشت و تراک‌های معروف مثل تیتراژ پایانی سریال ستایش را سرود.


◇ کتاب شناسی:
- مجموعه شعر اسمش همین است
- مجموعه شعر آتایا
- مجموعه شعر اثر انگشت
- مجموعه ترانه آریان
- مجموعه شعر چهار قطره خون
و...

 
◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
که از پای دیوانگان وا شده بند و زنجیر
مرا رو به روی خودم، از خودت رو مگردان
که این دفعه می‌میرم از دَنگ و فَنگ خیابان
از این پنجره تا خیابان امید وصال است
که این زنده بودن فقط زندگی را وَبال است
و خواهد شکست این تنفس، هر عهدی که بسته‌ست
چه کس این جهان قضا را به ریش قَدَر بست
کدامین رفاقت مرا پشت بُخل تو گم کرد
منی که غمم را جهان دید و طاقت نیاورد
من از کوچه‌ی رنجش و خون به اینجا رسیدم
مرا هُو کشیدند اگر دست بالا رسیدم
هزاران مهاجر در افکار من لانه کردند
و خونِ مرا جرعه جرعه به پیمانه کردند
خودم دیده‌ام کارِوانِ ابابیلیان را
به خون سرخ کرده‌اند سامانیان، مولیان را
شمایی که در سر سرِ ذِبح آینده دارید
پس از شوخی تلخ دنیا شما خنده دارید
مرا اشتیاق چَک و چانه و کل کلی نیست
مرا شوق میز و مجیز و صف و صندلی نیست
عزیزان عزیزم به شعری که ناخوانده مانده
خدا پای دلدادگی را به شعرم کشانده
من از ایلِ دیوانگانِ رسیده به مرگم
شما آخرِ لطف باران ولی من تگرگم
شما آبشارید و من صخره‌ام این به من چه
سرافرازم و جویِ جاری به پایین به من چه
من عمری نشستم فقط زهر ماران چشیدم
من از شاعری زخم آن را به دوشم کشیدم
که تا نامی از من شنیدید خنجر کشیدید
سپس تسمه از گُرده‌ی هر برادر کشیدید
شما که همه زندگیتان فقط صرف من شد
و تا حرفی از اسمم آمد دُمَل‌ها دهن شد
شما که به زیر تن سایه‌ها سایه دارید
چه کاری به اشعار کمرنگ و بی‌مایه دارید
من از مِهنت و رنج دنیا گرفتار دردم
دعا کن به ته مانده‌های خودم بر نگردم
من از زخم نصرت به دل، داغ دیرینه دارم
و پشت سرم کوهی از نفرت و کینه دارم
من از غَمزه‌ی فومنی شعر ناقص ندیدم
غزل گفتم و پنجه بر باد و باران کشیدم
که در من دو خط یشم و مرمر هنوز از تو دارم
کجا مُرده شیون، که سر بر مزارش گذارم
شب اِعتصام است و صد محتسب بر مسیرم
کنار کدامین غزل جان پناهی بگیرم
بگو شاه یوشین قبای پر از زخمِ دوران
کجای شب تیره و خاکی و خشکِ تهران
بیاویزم و شعر بکر از گریبان در آرم
و یا در سرم بوته‌ی شوکرانی بکارم
شما نامِ نامی شعرید، ساکت نمانید
من و نامِ بی‌نامیِ من، مرا هیچ نامید
شما ظرف لبریز اَرزن، و من دانه‌ی آن
که آن دانه هم نیستم من، به قرآن.




گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)
دیدگاه ها (۰)

نویسنده

شاعر

کتاب

شعر

مرگ

محمد ویسی

بهار و خاکستر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط