باورم نمیشه سه ماه گذشت
باورم نمیشه سه ماه گذشت
باز اول صبح با صدای زنگ هشدار بیدار شدن و باز خمیازه های چند دقیقه ای
باز دستشویی سرد و بازم چپ و راست کردن مسواک رو دندونام و به زور قورت دادن صبحونه و بازم اون لباس مسخره و اجباری مدرسه که منو بدتیپ میکنه میپوشم و از خونه میزنم بیرون شهر و خلوت و هر کی دنبال کاری میره
به تاکسی ها میرسم و داد میزنم بـــرق
اونم میگه سوار شو و میرسم به مقصد و پول رو حساب میکنم و میام و اه بازم سیل دوستان دم در که منتظر منن و بازم حالگیری مدیر و مدرسه تا اخر سال
اخرشم کارنامه با نمره و انضباط کم ☺
باز اول صبح با صدای زنگ هشدار بیدار شدن و باز خمیازه های چند دقیقه ای
باز دستشویی سرد و بازم چپ و راست کردن مسواک رو دندونام و به زور قورت دادن صبحونه و بازم اون لباس مسخره و اجباری مدرسه که منو بدتیپ میکنه میپوشم و از خونه میزنم بیرون شهر و خلوت و هر کی دنبال کاری میره
به تاکسی ها میرسم و داد میزنم بـــرق
اونم میگه سوار شو و میرسم به مقصد و پول رو حساب میکنم و میام و اه بازم سیل دوستان دم در که منتظر منن و بازم حالگیری مدیر و مدرسه تا اخر سال
اخرشم کارنامه با نمره و انضباط کم ☺
- ۱.۵k
- ۰۳ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط