آرزو می کردم

آرزو می کردم
که دوستت می داشتم
در روزگاری که
شمع حاکم بود و هیزم
و بادبزن های ساخت اسپانیا
و نامه ها ی نوشته با پر
و پیراهن های تافته‌ی رنگارنگ.
نه در روزگار موسیقی دیسکو
و ماشین های فراری
و شلوارهای جین چل تکه.

آرزو می کردم
تو را در روزگار دیگری می دیدم
روزگاری که گنجشکان حاکم بودند
آهوان، پلیکان ها یا پریان دریایی .
نقاشان، موسیقی دان‌ها، شاعران،
عاشقان، کودکان و یا دیوانه ها.

آرزو می کردم
که تو از آنِ من بودی
در روزگاری که بر گل ستم نبود
بر شعر، بر نی و بر لطافت زنان.
اما
افسوس دیر رسیده ایم
ما گل عشق را می کاویم
در روزگاری
که عشق را نمی شناسد.

📝 نزار قبانی
دیدگاه ها (۱)

آتش و آدمترکیبی نامتجانس استمن از میان این آتش گر گرفتهدر رو...

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیستطاقت بار فراق،این همه ایامــ...

سرشارم از " تو "مثل " شهریوری " که هنوز نیامدهبوی عطرشتمام ش...

یک فنجان یادت کافیستتا باران، بند نیایدتا صبح،پشت پنجره بنشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط