❀•°°•❁•°🌹 °•❁•°°•❀
❀•°°•❁•°🌹 °•❁•°°•❀
نامه ای امشب نوشتم بر خدای مهربان
مهر و امضایش نمودم من به اشک دیدگان
خلوت شب بود ،دلم غم داشت ،مثل هر شبم
قاصدک مامور کردم تا رساند آسمان
خوب میدانم خدای من بخواند نامه ام
غیر او من کس ندارم چاره بر احوالمان
گوشه سجاده تر شد ماه آمد بر زمین
شبنمی همچون ستاره جا گرفت رخسارمان
شورحال دیگری آن شب به دل دست داده بود
گویی از شیطان گرفته پس دگر افسارمان
چون خدا هم صحبتم شد نامه ام از یاد رفت
شکر ای معبود من نامم شد از دیوانگان
نه دگر سنگ صبور فاش کن این نکته را
هرکه غافل از خدا باشد شد از بیچارگان
❀•°°•❁•°🌹 °•❁•°°•❀
نامه ای امشب نوشتم بر خدای مهربان
مهر و امضایش نمودم من به اشک دیدگان
خلوت شب بود ،دلم غم داشت ،مثل هر شبم
قاصدک مامور کردم تا رساند آسمان
خوب میدانم خدای من بخواند نامه ام
غیر او من کس ندارم چاره بر احوالمان
گوشه سجاده تر شد ماه آمد بر زمین
شبنمی همچون ستاره جا گرفت رخسارمان
شورحال دیگری آن شب به دل دست داده بود
گویی از شیطان گرفته پس دگر افسارمان
چون خدا هم صحبتم شد نامه ام از یاد رفت
شکر ای معبود من نامم شد از دیوانگان
نه دگر سنگ صبور فاش کن این نکته را
هرکه غافل از خدا باشد شد از بیچارگان
❀•°°•❁•°🌹 °•❁•°°•❀
۱.۱k
۳۰ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.