حکایت زندگی ماشده مثل دکمه ی پیراهن

حکایت زندگی ماشده مثل دکمه ی پیراهن
اولی روکه اشتباه بستی
تا آخرش اشتباه میری
بدبختی اینه که
زمانی به اشتباهت پی میبری
که رسیدی به اخرش
دیدگاه ها (۱۱)

من عاشق توام دیگر اقرار میخواهد مگر...

دیدی آخرمادرم هم فهمید...

دل نبند....!پایانقصه ی دلبستـــــ❤ ️ـــــگیآغاز زمیـــــ💔 ـن...

دکـــتـــرمـــ...ـــدیـــوانـــهـــ شـــد...ـــوقـــتـــیـــ...

میری خودکار میخری 15000تومانولی لاک غلط گیر 30000تومان!تو ای...

از دیروز تاحالا برگشتم به خودم گفتم که دیگه نه ببین مارال، ا...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟗(یک روانی) ویو ا.ت دیگه طاقت دوری جیمین رو ندارم بهتره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط