همه از جمعه می نالند

همه از جمعه می نالند
اما جمعه
تنها روزیست که من می توانم
صندلی چوبی ام را
به پشت بام ببرم
و تماشای چشم های تو را
در غروب آفتاب
جشن بگیرم ...

مصطفی خدایگان *
دیدگاه ها (۱)

مرا شمعدانی یی بدان در گلدانی کوچک که بیشتر از آب و آفتاب به...

تنهاییاندازه های مختلفی دارد در پارکاندازه ی یک نفر استکه کن...

فرقی دارد کجا باشم ؟خندان در آینه یا منتظرت کنار پنجره ...هر...

تو آمدیو بی آنکه بدانی"خدا"با توبرای منیک بغل شعر نگفته فرست...

🥀🕊💔😭دارد زمان آمدنت دیر می شوددارد جوان سینه زنت پیر می شودو...

🥀🕊💔😭دارد زمان آمدنت دیر می شوددارد جوان سینه زنت پیر می شودو...

🥀🕊💔😭دارد زمان آمدنت دیر می شوددارد جوان سینه زنت پیر می شودو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط