شعریکهبهناممولانامنتشرشدهاست

#شعری_که_به_نام_مولانا_منتشر_شده_است!:

 

نه مرادم، نه مریدم
نه کلامم، نه پیامم
نه سلامم، نه علیکم
نه سپیدم، نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی، نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی و تو دانی

نه سمایم، نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته و

نه برده ی دینم

نه چنان چشمه آبم، نه سرابم

نه برای دل تنهایی تو جام شرابم

نه گرفتار و اسیرم

نه سفیرم، نه فرستاده پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم، نه بهشتم

نه چنین بوده سرشتم

این سخن را من از امروز نه گفتم و نه نوشتم ...

بلکه؛ از صبح ازل با قلم نور نوشتند:

 

حقیقت نه به رنگ است و نه بو
نه به های است و نه هو
نه به این است و نه او
نه به جام و نه سبو

گر به این نقطه رسیدی...

به تو آهسته و سر بسته و در پرده بگویم

تا کسی جز من و تو نشنود این راز گهربار جهان:


آنچه گفتند و سرودند
تو آنی، خود تو جان جهانی
گر نهانی و عیانی
تو همانی، تو همانی ...

که همه عمر به دنبال خودت، نعره زنانی و ندانی

و ندانی و ندانی
که تو آن نقطه ی عشقی و تو اسرار نهانی

همه جایی تو نه یک جا، همه پایی تو ...

نه یک پا
همه ای، با همه ای، بی همه ای، همهمه ای تو
تو سکوتی، تو خود باغ بهشتی، ملکوتی

تو به خود آمده از فلسفه ی چون و چرایی
به تو سوگند

گر این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
در همه افلاک خدایی ...
نه که جزیی تو

نه چون آب در اندام سبویی، خود اویی


به خود آ

تا به در خانه ی متروکه‌ی هر عابد و زاهد

به گدایی ننشینی و
به جز روشنی و شعشعه ی پرتو خود هیچ نبینی و
گل وصل بچینی

به خود آی ...

"#علی_حیدری"
دیدگاه ها (۱)

#به_من_نگو_گلم!#من_از_سرنوشت_گلبرگ_‌های_خشک_شده_‌ی_لای_دفترت...

#راس_ساعت_دلتنگیهای_تبسم..ﺯﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻃﺒﯿﻌﺘﺶ ﺷﮑﻨﻨﺪﻩ ﺳﺖ ؛ﺍﻣﺎ ﺑ...

سالهاستکه از جزیره ی متروکنامه ای را در بطریروانه ی آبهای عا...

#به_فکر_نوازش_دستهای_منی_بی_آنکه_بدانی_دلم_است_که_تنها_مانده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط