دیدگان تو در قاب اندوه

#دیدگان #تو در قاب اندوه
سرد و خاموش
خفته بودند
#زودتر #از #تو #ناگفته_ها_را
با زبان ِ نگه #گفته #بودند
#از_من_و_هرچه_در_من_نهان_بود
میرمیدی
#یادم #آمد #که_روزی در این راه
#ناشکیبا_مرا_در_پی_خویش
#میکشیدی
می کشیدی
آخرین بار
آخرین بار
آخرین لحظهٔ تلخ دیدار
سر به سر پوچ دیدم جهان را
باز خواندی
باز راندی
باز بر تخت عاجم نشاندی
باز در کام موجم کشاندی
سالها در دلم زیستی تو
#آه ، #هرگز #ندانستم_از_عشق
#چیستی_تو
کیستی تو


#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۱)

همه ی هستی من آیه ی تاریکیستکه تورادرخودتکرارکنانبه سحرگاه ر...

آرام زمزمه کن نجوای #دوستت_دارم را در گوشم بگذار تجربه ی ای...

برایِ بیانِ #احساس تان، فرصت سوز نباشید..!از هر فرصتی که برا...

-ای بی نشانِ مَحض نشان از که جویمَت؟گم گشت در تو هر دو جهان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط