کم کم یاد گرفته ام

کـَـم کـَـم یــاد گـرفتــه ام ...

به جـایِ تــو فکــر کُـنـم ...

به جـــایِ تــــو ...

دلواپَـــس شَــــوم ...

حتـی به جــایِ تــو بتــرســم ...

چون همیـشه کِنــارِ مَنــی ...

کنــــارَمی ، امـــا...

صَد داد از این «امـــا » ...
دیدگاه ها (۹)

پاییز یادش رفت ...جنازه اش را ببرد ...زمستان که آمد ناگهان ع...

شده هرگز دلت مال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟ نگاهت سخت دنبال ِ ...

دلم به اندازه ی تمام دردهایم ...اتاق خالی ندارد ...من مسافرم...

از زندگـے آموختمــــ ...به بودنــ ها دیـر عادتــ کنمــ ...و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط