یارو تو خیابون بدو بدو اومد سمتم یقمو گرفت گفتمرتیکه با

یارو تـو خیابون بدو بدو اومد سمتم یقمو گرفت گفت:مرتیکه با زن من چیکار داری؟منم هنگ کرده بودم گفتم هیچی بخداگفت:نمیتونی ام کاری داشته باشی!چون من اصلأ زن ندارم!
بعد یکم مثل اسب خندید رفت
دیدگاه ها (۸)

_در جواب این پیامک های تبلیغاتی نوشتم:ریدم تو روحتون نفرستید...

مرغابی ها تا آخر عمر با جفت خود میمانند و اورا رهانمی کنند.م...

آیا از خشکی پوست خود رنج می برید .....؟؟؟به درکخجالت نمی کشی...

در جواب این پیامک های تبلیغاتی نوشتم:ریدم تو روحتون نفرستید ...

عشق چیز خوبیه پارت سه دستو و پاهام بسته شده بودن نمیتونستم ک...

پارت سیو پنجمجک:واییییی چیشدددد؟جک یه جوری اومد سمتم نگران ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط