رز نمی خواهم مرا ارکیده ای از لب ببخش
رُز نمی خواهم ، مرا ارکیده ای از لب ببخش
بر دلم پس لرزه هایی ماندگار از تب ببخش
کل دنیا را ببخشم تا زنی پلکی به من
آسمانها زیر پایت ، بر سرم کوکب ببخش
خون ِ دلها میکشم تا با غزل رسوا شویم
من که از عشقت بگویم ، شعر خود مطلب ببخش
دین و ایمانم فراری می شوند از ناز ِ تو
کرده ای تاراجم ، از خود لقمه ای مذهب ببخش
کافری کردی به جانم ، فکر ِ خونریزی نباش
من رئالم نازنین، راهی از این مکتب ببخش
راه ِ دوری رفته ای ، ای صبر ِ بی ایوب ِ من
جرعه ای از بهترین ایوب را امشب ببخش
پشت ِ آن دیوار ِ آزادی سخن سنجم به بند
زیر باران خیس غم ، ارکیده ای با لب ببخش....
بر دلم پس لرزه هایی ماندگار از تب ببخش
کل دنیا را ببخشم تا زنی پلکی به من
آسمانها زیر پایت ، بر سرم کوکب ببخش
خون ِ دلها میکشم تا با غزل رسوا شویم
من که از عشقت بگویم ، شعر خود مطلب ببخش
دین و ایمانم فراری می شوند از ناز ِ تو
کرده ای تاراجم ، از خود لقمه ای مذهب ببخش
کافری کردی به جانم ، فکر ِ خونریزی نباش
من رئالم نازنین، راهی از این مکتب ببخش
راه ِ دوری رفته ای ، ای صبر ِ بی ایوب ِ من
جرعه ای از بهترین ایوب را امشب ببخش
پشت ِ آن دیوار ِ آزادی سخن سنجم به بند
زیر باران خیس غم ، ارکیده ای با لب ببخش....
- ۵۰۹
- ۲۳ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط