نفس تنگی گرفته اند روزهایم

نفس تنگی گرفته اند روزهایم
هیچ دارویی هم انگار اثر نمی کند
بر حالشان
هرچند که داروها را من بی تجویزِ دکتر
به خوردشان می دهم
با دستِ من بمیرند بهتر است
تا به دستِ روزگار
آخر به هیچ کجایِ روزگار
بر نمی خورد
و این برایِ منی که
به حدِ کافی سردی و بی تفاوتی دیده ام
سخت که هیچ
درد است . .
راستش را اگر بگویم
گاهی عجیب نا امید می شوم
مثلِ امروز
مثلِ فردا
اصلا مثلِ تمامِ این روزهایی که
دارد می آید و
به راحتیِ رفتنِ آدمها
می رود
خدا جان تو نشنیده بگیر
گاهی جسارت می کنم و یاوه گویی می کنم
می دانی که آدم است
کاسه کوزه ها را گاهی باید
بر سرِ امید بشکند
بلکه کسی این حوالی به خودش بی آید

چقدر کار دارم
فردا باید باز هم
لبخندم را رویِ صورتم بنشانم
خودم را مرتب کنم
و به اهالیِ این روزها
بگویم
لبخند بزن جانم . . دنیا آنقدرها هم
بد نیست .
.
عادل_دانتیسم
دیدگاه ها (۲)

گراهام بل عزیز...تلفنی که زنگ نمی‌خورد نیاز به اختراع نداشت....

هعی خدایا امروز مث عصر جمعس چقد دلگیره دلم یه دنیا گرفته

زن ها گـاهی تمامی ِ دنیایشان رامیان ِ چاردیـواری ِ آغوش یک م...

هر روزمیلیون ها نفر در سراسر جهاندر خط مقدم تنهایی شانبا خاط...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط