آره داشتم میگفتم

آره ، داشتم میگفتم
دلتنگی خیلی وحشیه، مکان و زمان نمیشناسه
یهو وسط یه روز خوب یا یه روز شلوغ، وسط بلبشوی یه دعوا، موقع رد شدن از خیابون، تو پاساژ وسط خرید، تو صف نونوایی، وسط جشن فارغ التحصیلی، شب عید، میون شلوغی مترو، سر جلسه ی امتحان، حتی وسط وانفسای قیامت.. چنگ میزنه تو گلوت و تویی که مات و مبهوت تو چشاش نگا میکنی و خشکت میزنه. حتی به این فکر هم نمیکنی که این لامروت از کجا پیداش شد! فقط غرق میشی .. غرق میشی ...

چی میگفتم؟!
آره داشتم میگفتم ، دلتنگی خیلی وحشیه ...

#علیرضا_مواساتی
دیدگاه ها (۷)

دوستی شاید یک اتفاق ساده باشدکه گاهی آرام و بی صدا رخ میدهدک...

مادر بزرگم همیشه میگفت خدا کنه سال بعد روزیتون بیشتر بشه...م...

بعضی آدم ها ذائقه ات را تغییر می دهند.مجبورت می کنند برگردی ...

سیل دریا دیده هرگز بر نمی گردد به جوینیست ممکن هر که مجنون ش...

ساکت بودیم، خیلی ساکت. آروم تر از همیشه.حس میکردم حتی نفس کش...

پارت اولو خیلی طولانی گذاشتم شروع رمان :اگه طُ نباشی یکی د...

زندگی پیچیدهپارت 2*ویو کائوروهمه ی بچه هایی که میخوان مثل من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط