تو را صدا کردم

‍ ‌
تو را صدا کردم
در تاریک‌ترین شب‌ها دلم صدایت کرد
و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی.
با دست‌هایت
برای دست‌هایم آواز خواندی
برای چشم‌هایم با چشم‌هایت
برای لب‌هایم با لب‌هایت
با تنت برای تنم آواز خواندی.

من با چشم‌ها و لب‌هایت
انس گرفتم

با تنت انس گرفتم،
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهواره‌ی کودکی خویش به خواب رفتم
و لبخند آن زمانی‌ام را
بازیافتم.



#احمد_شاملو
بخشی از شعر "سرچشمه"
دیدگاه ها (۱)

‌دلم، دلم! بگو با این دل چه کنم؟بگو چه کنم اگر زخم من از این...

‌Kelebek misalidir aşkanlamayana ömrü günlük anlayana bir öm...

‌تو ساعتی، تو چراغی، تو بستری، تو سکوتی چگونه می‌توانم که غا...

‍ ‍‌کافی نبود و نیست هزاران هزار سالتا بازگو کند:آن لحظه‌‌ گ...

..love or lust.. Part28

پسر عمویه وحشی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط