باخودنشستمودفترحسابکتابمراباز

با‌خود‌نشستم‌و‌دفتر‌حساب‌کتابم‌را‌باز‌
کردم‌‌‌برگ‌به‌برگ‌هرچه‌جلوتر‌میرفتم‌
اسم‌جدیدی‌به‌چشمانم‌نمیخورد‌‌فقط‌
نام‌تو‌در‌صفحات‌دفتر‌نقش‌بسته‌بود
تعجب‌به‌کنار‌!!
نمیخواهی‌بدهکاری‌هایت‌را‌تسویه‌کنی
شاید‌یادت‌رفته‌باشد‌...
میخواهی‌برایت‌بخوانم‌تا‌به‌یادآوری؟
تو‌به‌من‌..
هزارتا‌دوستت‌‌دارم‌
هزارتا‌آغوش‌گـررم
و‌چند‌هزارتا‌بوسه‌‌‌
بدهکارری..!‌
‌نمیخواهم‌ازحق‌هایم‌بگذرم‌
این‌حق‌واقعا‌گرفتنی‌‌ست‌
منتظر‌میمانم‌تا‌‌حسابت‌را‌صاف‌کنی.. #سپیده_نعمتی🌸
دیدگاه ها (۱)

جمعه‌‌که‌میشود‌دوست‌دارم‌دست‌دلم‌رابگیرم‌و‌بهخیابان‌بروم‌‌‌و...

#ابوالحسن_خرقانی گفت:مردمان دعا کنند و گویند : خداوندا ما را...

داشتم کاج هامو از کوچیک به بزرگ مرتب میکردم اما گوشم بحرفای ...

گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟آن چنان مات که یکدم مژه برهم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط