حرف که میزنی

‌ حرف که می‌زنی
من از هراس ِ طوفان
زل می‌زنم به میز
به زیرسیگاری
به خودکار

تا باد مرا نبَرَد به آسمان....

لبخند که می‌زنی
من
ـ عین هالوها ـ
زل می‌زنم به دست‌هات
به ساعت مچی طلایی‌ات
به آستین پیراهن ا‌ت
تا فرو نروم در زمین.

دیشب مادرم گفت:
تو از دیروز فرورفته‌ای
در کلمه‌ای انگار
در عین
در شین
در قاف
در نقطه‌ها!‏

#مصطفی_مستور
دیدگاه ها (۱)

مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کندهر دلی را روزگاری عشق و...

نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتماذان گفتند و من کاری ن...

چه شود با لب خود مصرعی از عشق بگوییو من از روی همان مصـــــر...

شاه‌نشینِ چِشمِ مَن تِکیهِ گَه خیالِ توستجایِ دُعاست شاهِ من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط