ظاهرا شایعات در مورد رامبد جوان و نگار جواهریان رنگ حقیقت
ظاهرا شایعات در مورد رامبد جوان و نگار جواهریان رنگ حقیقت دارد. پس از اینکه رامبد جوان با نگار جواهریان وارد رابطه شد، همسر او سحر از وی درخواست جدایی کرد. ظاهراً نگار و رامبد هنوز رسماً با یکدیگر ازدواج نکرده اند اما در انظار عمومی با هم دیده میشوند!
مصاحبه با سحر دولتشاهی.
داستان ازدواج زیبای ما
درباره آشنایی با همسرتان، رامبد جوان، بگویید. قبل از آشنایی نزدیک درباره او چه نظری داشتید؟
رامبد جزو بازیگرانی بود که همیشه کارش را دنبال میکردم. یادم هست وقتی «خانه سبز» را میدیدم خیلی از او خوشم میآمد. اینطور نبود که بگویم میدانستم یک روز قرار است با هم آشنا شویم و ازدواج کنیم؛ اما همیشه احساس خاصی داشتم. بهنظرم آدم مثبت و دوستداشتنیای میآمد. دوستان مشترک زیادی داشتیم و دورادور همدیگر را میشناختیم تا اینکه بالاخره وقتش رسید.
کمکم حواسمان بیشتر به هم جلب شد تا بالاخره کار به ازدواج کشید. من همیشه به ازدواج کردن معتقد بودم. انگار ازدواج خودش پیش میآید و آنطور نیست که خیلی برایش برنامهریزی کرد. من میدانستم دوست دارم تشکیل خانواده بدهم و خانواده خودم را داشته باشم و همیشه به چشم یک کار خلاقانه به آن نگاه میکردم و خوشبختانه پیش آمد. از قبل نسبت به ازدواج پیشداوری نداشتم، میدانستم و از دیگران هم شنیده بودم که وقتی پیش میآید خودت میفهمی که درست است و واقعا برای من هم همینطور بود. برخی ملاکهای کلی داشتم مثل اینکه خیلی اختلاف طبقه اجتماعی و اقتصادی و سنی عجیب و غریب وجود نداشته باشد.
بهترین سیاست، صداقت است
این پیوند باعث پیوند کاری شما هم شده است؟
ترجیح میدهم که هر کدام مسیر خودمان را در کار داشته باشیم. اینکه ما زن و شوهر هستیم به این معنی نیست که همواره باید با هم کار کنیم؛ هرچند به هر حال احتمال همکاری بین ما زیاد پیش خواهد آمد، ولی هر دو خیلی حرفهای به قضیه نگاه میکنیم. یعنی درست است ما در خانهمان خیلی درباره کار با هم صحبت میکنیم ولی سرکار واقعا شغلمان است و به آن حرفهای نگاه میکنیم.
این حرفه ای یعنی چه؟
سعی میکنم زندگیام را مدیریت کنم چون بهنظرم سیاست لازمه روابط است و بهترین سیاست را هم صداقت میدانم. در رابطه زناشویی هم همیشه آنطور که فکر کردم درست است عمل کردم. خیلی وقتها مشکلاتی بوده که سعی کردم به رامبد منتقل نکنم و خودم حل کنم. اما اصولا وقتی با رامبد کار میکنم انگار مسئولیت مضاعفی نسبت به کارهای دیگرم دارم چون مرتب باید حواسم باشد که زن کارگردان نباشم و فکر نکند من به واسطه او آنجا هستم. شاید من در کارهای دیگر خیلی راحت نظر بدهم، مخالفت یا بدقلقی بکنم و… اما سرکار رامبد خیلی رعایت میکنم چون آدمها از قبل یک گاردی در این مورد دارند.
یک مرد پر از زندگی
بعد از اینکه رامبد به من پیشنهاد ازدواج داد آمد با پدرم صحبت کرد بعد هم خواستگاری انجام شد اما عروسی و مراسم دیگر را به آن شکل مرسوم و مفصل نگرفتیم و جشن ازدواجمان خیلی کوچک، مختصر و مفید بود. ما تصمیم گرفتیم سفر برویم و سفرهای خوبی هم رفتیم. واقعا نمیدانم مهمترین ویژگی رامبد که به او اعتماد کردم چه بود. چیزی که میدانم رامبد بهشدت بامحبت و پر از زندگی است و این روحیهاش من را تحتتأثیر قرار داد و هنوز هم مرا تحتتأثیر قرار میدهد.
همسایههای عزیز ما
سعی میکنم بتوانم در قلب این بینظمی، نظم خاص خودم را ایجاد کنم. مثلا خیلی دوست دارم ساعت خواب منظم و درستی داشته باشم چون بهنظرم خواب کافی در زمان خودش و بموقع در سلامت بدن بسیار مؤثر است. گاهی که خیلی سرکار هستم، میبینم این بیخوابی و بدخوابی چقدر آدم را کسل و خسته میکند. خیلی وقتها میشود رامبد شب کار است و من روز کار هستم سعی میکنم بین آنها نظمی ایجاد کنم و زمانی برای خودمان بگذارم؛ حالا نمیدانم چقدر موفق هستم. خانوادهام خیلی برایم مهم هستند. خوشبختانه تقریبا با پدر و مادرم همسایه هستیم و سعی میکنم فاصله زیادی بین دیدارهایمان نیفتد همینطور برای خانواده همسرم وقت میگذارم و خیلی هم دوستشان دارم ولی تا جایی که بتوانم و امیدوارم جاهایی هم که نمیتوانم همه آنها ما را ببخشند؛ اما به هر حال خانوادهها از اولویتهایم است.
خلاقیت در زندگی زناشویی
دغدغههای مهمی در زندگی دارم. همانقدر که دوست دارم در کارم موفق باشم، دوست دارم درست و خلاقانه زندگی کنم. بهنظرم هنرمند بودنم نباید تنها در شغلم و محدود به کارم باشد، باید زندگی هنرمندانه داشته باشم؛ به خصوص اینکه من به دلیل کارم معذوراتی دارم. مثلا کارم از نظر زمانی بینظم است و خیلی چیزها روی روال و مسیر زندگی معمول نیست، بنابراین من باید تصمیمهایی بگیرم که همه چیز را در زندگیمان سالم، تازه و س
مصاحبه با سحر دولتشاهی.
داستان ازدواج زیبای ما
درباره آشنایی با همسرتان، رامبد جوان، بگویید. قبل از آشنایی نزدیک درباره او چه نظری داشتید؟
رامبد جزو بازیگرانی بود که همیشه کارش را دنبال میکردم. یادم هست وقتی «خانه سبز» را میدیدم خیلی از او خوشم میآمد. اینطور نبود که بگویم میدانستم یک روز قرار است با هم آشنا شویم و ازدواج کنیم؛ اما همیشه احساس خاصی داشتم. بهنظرم آدم مثبت و دوستداشتنیای میآمد. دوستان مشترک زیادی داشتیم و دورادور همدیگر را میشناختیم تا اینکه بالاخره وقتش رسید.
کمکم حواسمان بیشتر به هم جلب شد تا بالاخره کار به ازدواج کشید. من همیشه به ازدواج کردن معتقد بودم. انگار ازدواج خودش پیش میآید و آنطور نیست که خیلی برایش برنامهریزی کرد. من میدانستم دوست دارم تشکیل خانواده بدهم و خانواده خودم را داشته باشم و همیشه به چشم یک کار خلاقانه به آن نگاه میکردم و خوشبختانه پیش آمد. از قبل نسبت به ازدواج پیشداوری نداشتم، میدانستم و از دیگران هم شنیده بودم که وقتی پیش میآید خودت میفهمی که درست است و واقعا برای من هم همینطور بود. برخی ملاکهای کلی داشتم مثل اینکه خیلی اختلاف طبقه اجتماعی و اقتصادی و سنی عجیب و غریب وجود نداشته باشد.
بهترین سیاست، صداقت است
این پیوند باعث پیوند کاری شما هم شده است؟
ترجیح میدهم که هر کدام مسیر خودمان را در کار داشته باشیم. اینکه ما زن و شوهر هستیم به این معنی نیست که همواره باید با هم کار کنیم؛ هرچند به هر حال احتمال همکاری بین ما زیاد پیش خواهد آمد، ولی هر دو خیلی حرفهای به قضیه نگاه میکنیم. یعنی درست است ما در خانهمان خیلی درباره کار با هم صحبت میکنیم ولی سرکار واقعا شغلمان است و به آن حرفهای نگاه میکنیم.
این حرفه ای یعنی چه؟
سعی میکنم زندگیام را مدیریت کنم چون بهنظرم سیاست لازمه روابط است و بهترین سیاست را هم صداقت میدانم. در رابطه زناشویی هم همیشه آنطور که فکر کردم درست است عمل کردم. خیلی وقتها مشکلاتی بوده که سعی کردم به رامبد منتقل نکنم و خودم حل کنم. اما اصولا وقتی با رامبد کار میکنم انگار مسئولیت مضاعفی نسبت به کارهای دیگرم دارم چون مرتب باید حواسم باشد که زن کارگردان نباشم و فکر نکند من به واسطه او آنجا هستم. شاید من در کارهای دیگر خیلی راحت نظر بدهم، مخالفت یا بدقلقی بکنم و… اما سرکار رامبد خیلی رعایت میکنم چون آدمها از قبل یک گاردی در این مورد دارند.
یک مرد پر از زندگی
بعد از اینکه رامبد به من پیشنهاد ازدواج داد آمد با پدرم صحبت کرد بعد هم خواستگاری انجام شد اما عروسی و مراسم دیگر را به آن شکل مرسوم و مفصل نگرفتیم و جشن ازدواجمان خیلی کوچک، مختصر و مفید بود. ما تصمیم گرفتیم سفر برویم و سفرهای خوبی هم رفتیم. واقعا نمیدانم مهمترین ویژگی رامبد که به او اعتماد کردم چه بود. چیزی که میدانم رامبد بهشدت بامحبت و پر از زندگی است و این روحیهاش من را تحتتأثیر قرار داد و هنوز هم مرا تحتتأثیر قرار میدهد.
همسایههای عزیز ما
سعی میکنم بتوانم در قلب این بینظمی، نظم خاص خودم را ایجاد کنم. مثلا خیلی دوست دارم ساعت خواب منظم و درستی داشته باشم چون بهنظرم خواب کافی در زمان خودش و بموقع در سلامت بدن بسیار مؤثر است. گاهی که خیلی سرکار هستم، میبینم این بیخوابی و بدخوابی چقدر آدم را کسل و خسته میکند. خیلی وقتها میشود رامبد شب کار است و من روز کار هستم سعی میکنم بین آنها نظمی ایجاد کنم و زمانی برای خودمان بگذارم؛ حالا نمیدانم چقدر موفق هستم. خانوادهام خیلی برایم مهم هستند. خوشبختانه تقریبا با پدر و مادرم همسایه هستیم و سعی میکنم فاصله زیادی بین دیدارهایمان نیفتد همینطور برای خانواده همسرم وقت میگذارم و خیلی هم دوستشان دارم ولی تا جایی که بتوانم و امیدوارم جاهایی هم که نمیتوانم همه آنها ما را ببخشند؛ اما به هر حال خانوادهها از اولویتهایم است.
خلاقیت در زندگی زناشویی
دغدغههای مهمی در زندگی دارم. همانقدر که دوست دارم در کارم موفق باشم، دوست دارم درست و خلاقانه زندگی کنم. بهنظرم هنرمند بودنم نباید تنها در شغلم و محدود به کارم باشد، باید زندگی هنرمندانه داشته باشم؛ به خصوص اینکه من به دلیل کارم معذوراتی دارم. مثلا کارم از نظر زمانی بینظم است و خیلی چیزها روی روال و مسیر زندگی معمول نیست، بنابراین من باید تصمیمهایی بگیرم که همه چیز را در زندگیمان سالم، تازه و س
۵.۳k
۰۹ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.