جمعه های من اغلب به کار می گذرد.
جمعه های من اغلب به کار می گذرد.
این، دو تا حسن دارد. حسن دوم اینکه از شنبه متنفر نیستم.
امروز سرگرم کشیدن کمیک استریپ شنبه های روزنامه بودم که سرورم برای بار بیستم به خرابی تختخواب چوبی ولیعهد اشاره کرد. کار را نصفه کاره رها کردم و چسبیدم به اره و میخ و پیچ و دریل و مته.
چهار ساعت عرق ریختم. یعنی عرق ریختما.
در نهایت تختخوابی ساختم چل ستون چل پنجره. یعنی در حد المپیک.
دست و پایی هم زخم و زیل کردم به یادگار.
و حالا شادترین انسان روی زمینم.
من که سوسولی بیش نیستم ولی به یاد عرق ریزان داءمی اطرافم افتادم. کسانی که بی تعطیلی و بی شکایت مشغول کارند.
پدرهای سرزمین من عرق ها میریزند تا خانواده شان شادتر باشند و آرامتر.
دست پدرها را باید بوسید.
این، دو تا حسن دارد. حسن دوم اینکه از شنبه متنفر نیستم.
امروز سرگرم کشیدن کمیک استریپ شنبه های روزنامه بودم که سرورم برای بار بیستم به خرابی تختخواب چوبی ولیعهد اشاره کرد. کار را نصفه کاره رها کردم و چسبیدم به اره و میخ و پیچ و دریل و مته.
چهار ساعت عرق ریختم. یعنی عرق ریختما.
در نهایت تختخوابی ساختم چل ستون چل پنجره. یعنی در حد المپیک.
دست و پایی هم زخم و زیل کردم به یادگار.
و حالا شادترین انسان روی زمینم.
من که سوسولی بیش نیستم ولی به یاد عرق ریزان داءمی اطرافم افتادم. کسانی که بی تعطیلی و بی شکایت مشغول کارند.
پدرهای سرزمین من عرق ها میریزند تا خانواده شان شادتر باشند و آرامتر.
دست پدرها را باید بوسید.
۵۴۶
۱۵ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.