خسته ام ، پشتِ سرم آب نریزید که من
#خسته ام ، پشتِ سرم آب نریزید که من
#غسل میّت شده ام بس که دلم جان داده
باز میگردم از این باغ به ویرانه ی خود
دست خشکی به تنم وعده ی باران داده
.
خسته ام مثل همین ماهیِ مادر مُرده
که به پهلوی خودش از سر شب خوابیده
یا خدایی که شبی رفت و دگر باز نگشت
لای قرآن وسط طاقچه ای ماسیده
.
مثل یعقوب شوی چشم به راهی باشی
بوی پیراهن یوسف به مشامت نرسد
سرِ میزت بنشینی و پریشان باشی
هیچکس غیر خودت بر سرِ شامت نرسد
.
خسته ام کنجِ زمان تا به ابد میخوابم
مثل یک خرسِ زمستان زده قبل از پاییز
خسته ام نیشِ خودم توی گلویم مانده
منم آن عقربِ در آتشِ خود حلق آویز
خداحافظ
#غسل میّت شده ام بس که دلم جان داده
باز میگردم از این باغ به ویرانه ی خود
دست خشکی به تنم وعده ی باران داده
.
خسته ام مثل همین ماهیِ مادر مُرده
که به پهلوی خودش از سر شب خوابیده
یا خدایی که شبی رفت و دگر باز نگشت
لای قرآن وسط طاقچه ای ماسیده
.
مثل یعقوب شوی چشم به راهی باشی
بوی پیراهن یوسف به مشامت نرسد
سرِ میزت بنشینی و پریشان باشی
هیچکس غیر خودت بر سرِ شامت نرسد
.
خسته ام کنجِ زمان تا به ابد میخوابم
مثل یک خرسِ زمستان زده قبل از پاییز
خسته ام نیشِ خودم توی گلویم مانده
منم آن عقربِ در آتشِ خود حلق آویز
خداحافظ
۱۳.۳k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.