نگاهت چون ابــرِ #پایـیزی آن هنگام ڪه در حوالیم پرسه میزنے تنـم به لرزش میفتد ابرها بخـار میشوند و #بـارانِ هوست برسـرم میبـارد #من همچون درختی ڪه برگهایش از هجوم بادها بپایش مـیریزند عـریان میشوم تا زیرِ چتـرِ آغوشت پناهم دهی و من سیلِ وحشی هوست را مهار ڪنم