فصل ۳ شوهر خون اشام من *نابودی مطلق در شب تاریک یتیم خانه
p9
کوک: اوم*میشینه پشت میز*
لونا: کوک میشه همین جا زندگی کنیم بعد ازدواج؟*غذارو میزاره رومیز*
کوک: عزیزم میدونم چقدر اینجارو دوست داری پس اینجا میمونیم*لبخند*
لونا: واییی تو بهترین شوهر دنیاییی *لب کوک رو میبوسه*
کوک: توهم بهترین همسر دنیایی خانومه من
لونا: حیح
کوک: بی صبرانه منتظرم تا خانواده سه نفرمون تواین خونه زندگی کنه
لونا: منم همینطور
*به گوشیه کوک مسیج میاد*
کوک: اوه تهیونگه میگه فردا ساعت ۶ صبح میرسن اینجا
لونا: واقعاااا
کوک: اره
لونا: اخ جونننننن عاشقتم جونگ کوکیی *میپره بغل کوک*
پایان پار ۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.