بچه کـه بودم توت فرنگیــ رو

بچه کـه بودم توت فرنگیــ رو
خیـلی دوسـت داشتم
برا همین یه شب همه توت فرنگی هامو با خودم بردم تو تخت خوابم
کـ پیشِ خودم بخوابن
اما صبح کـ بیدار شدم،دیدم همه توت فرنگی هام لهـ شدن
اونوقت فهمیدم
اونی که دوسش دارمو نباید ببرم تو تخت خوابم چون خراب میشه! وقتی مدرسه میرفتم یه آبرنگ داشتم کـ خیلی دوسش داشتم
به همه همکلاسییام نشونش میدادم
اما یه روز دیدم کـ تو کیفم نیست
و هیچ وقت معلوم نشد کی اونو برداشته
اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارمو
نباید به هیچ کسی نشون بدم
چون ممکنه ازم بدزدنش وقتی یه نفرو دوست داشتم
همیشه بهش میگقتم که دوسش دارم
و بخاطرش هر کاری میکردم
اما وقتی دیدم داره ازم دور میشه
فهمیدم دیگه نباید بهش بگم دوسش دارم وگرنه از دست میدمش
برای همین دیگه نگفتم دوسش دارم
دیگه آزاد گذاشتمش
تو دستم نگرفتمش کـ بیفته بشکنه
به کسی نشونش ندادم که ازم بدزدنش
نگران از دست دادنش نشدم که از دستم بره
اما یه روز برگشتم بهش نگاه کردم دیدم سرش با کسای دیگه گرم شده
و منو فراموش کرده...
من هیچ وقت نفهمیدم اونیو که دوست دارم و چجوری نگه دارم:))
!a!