ما چون دو دریچه روبروی همآگاه ز هر بگو مگوی همهر روز سلام و پرسش و خندههر روز قرار روز آیندهدیگر دل من شکسته و خسته استزیرا یکی از دریچه ها بسته استنه بخت فسون نه چرخ جادو کردنفرین به سفر که هرچه کرد او کرد