قادر نیستم با کلمات بیان کنم
قادر نیستم با کلمات بیان کنم
حسرتی که در من است،
در کلمات نمیگنجد.
اما در خالیِ آغوشِ گشودهام
در جریانِ خونِ رگهایِ بازوانام
در هر ضربان قلب من
تو
طنینانداز میشوی
عبور میکنی
دوباره به من بازمیگردی
و تا ابد
میمانی.
تو از عمق وجودم،
سرچشمه میگیری.
اما
هر نفس
در سرمای وجود من
یخ میزند
منجمد میشود
و به یادم میآورد
تو
همان کسی هستی
که
دوباره
و دوباره
مرا ترک گفت.
حسرتی که در من است،
در کلمات نمیگنجد.
اما در خالیِ آغوشِ گشودهام
در جریانِ خونِ رگهایِ بازوانام
در هر ضربان قلب من
تو
طنینانداز میشوی
عبور میکنی
دوباره به من بازمیگردی
و تا ابد
میمانی.
تو از عمق وجودم،
سرچشمه میگیری.
اما
هر نفس
در سرمای وجود من
یخ میزند
منجمد میشود
و به یادم میآورد
تو
همان کسی هستی
که
دوباره
و دوباره
مرا ترک گفت.
۲.۹k
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.