آنها چفیه داشتند

✥آنها چفیه داشتند…

✥من چادر دارم….

✥آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند…

✥من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…

✥آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…

✥من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…

✥آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند…

✥من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…

✥آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند..

✥من وقتی چادری می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…

✥آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…

✥من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...
دیدگاه ها (۴)

قشنگه بخوووووووونید . خواستگار زیاد داشتم ... . از همه نوعش ...

یَا حَبِیبَ أَلْأَتْقِیَا بنام او بیاد او برای او من نمی گوی...

روزت مبارک بابای خوبم #سید_علی

حفظه الله

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط