خیالت تخت

✘ خیالت تخت
یک روز
دقیقا نمی دانم کدام روز
اما شاید روزی حوالی تمام شدن دنیا...
آنجا که مطمئن شوم بعد از من
کسی تو را نخواهد داشت
از دلتنگی که هیچوقت عادت نبود
از دوست داشتنی که بند نیامد
از احساسی که حبس شد پشت نگاهم
و چشمهایت که هیچوقت گذرشان به من نخورد
از پشتم که خمیده شد زیر بار این همه تنهایی
از دستانم که لرزیدند پشت نوشتن حرف هایم
از اشک هایم که چه گرم بودند وقت سرد بودنت
از نگرانیم پشت جواب ندادن هایت
نبودن هایت و بدتر از آن
از آن آدم ضعیفی که ساخت از من غرورت
یک روز
قبل از دیر شدن
قبل از انتها
قبل از از دست رفتنم
حرف ها دارم برایت
آن روز
روز من است . ✘
دیدگاه ها (۱۶)

♣♣ من میتونستم از شخصیت های مهم کشور بشم اما وقتی سرنوشت لق...

بـه بـعـضـیـ ــا بـاس گــوشـزد کــرد کـه : عــزیــزم x کـا...

✘ خـــــدايا... در ميــان اين همـــــہ چشـــم ، نگــــــــ...

✘ دینگ دینگ دینگ دینگ دستگیــــــــر شــــــدددد عاغا ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط