∞ ازدواج تجارے∞
∞ ازدواجتجارے∞
پارت ⁵
و دستم رو کشید
_ دیگه با من اینجوری حرف نزن
تو هم دیگه تو کار من دخالت نکن
_که اینطور خانم لی
بله اینطوریه آقای جئون
و رفتم بالا لباسم رو عوض کنم
بعد عوض کردن لباسم اومدم پایین
_من میرسونمت
یونگی : من میرسونمش جونگکوک
_از خودم میرسونمش بچه ها
و رفتم پایین سوار ماشینم شدم
_ پیاده شو با ماشین من میریم
نمیخوام
که پرنسسی از تو ماشین برم داشت
ولممممممممم کننننننن
_کر شدم آنقدر داد نزن بهت با زبون خوش گفتم بیا نیومدی
بزارمممم زمیننننن
_میدونستی خیلی سلیطه ای
سلیطه دختر عموی ج(سانسور ) ته
_درست در موردش حرف بزن
آره درسته ... پس تو هم دخالت نکن تو کارم
_لجباز
به شوهر آیندم رفتم
_زبون دراز
چرا همیشه حرفای تو دلمو میزنی
_کم آوردم :/
آفرین پسر خوب
و منو گذاشت تو ماشینش
(رسیدیم خونم )
_برو تو
ممنون
که بابام اومد از در خونه بیرون
و منو جونگکوکو دید پس منم دست جونگکوکو گرفتم
#اوههه بد موقعه مزاحم شدم ... خوبی پسرم
_بله ممنون
#به پدرت زنگ زدم گفت عروسی هفته ی بعدیه
چرا انقدر زود
#دیگه دیگه
_نمیشه دیر تر ازدواج کنیم
#مگه شما همو دوست ندارین
چرا دوست داریم ولی کار داریم
#من تو شرکت رفتم پرسیدم کار مهمی تو شرکت نیست
(آروم) تف تو این شرکت و کارمنداش
_باشه پدر زن
#خجالتم نده
توی ذهن ا.ت : ای پدر زنتو گ....
و رفتم توی خونه
(جونگکوک ویو )
فردا برای لاپوشونی اینکه رئیس مافیام قراره برم استاد شم
«ادامه دارد »
شـــرایـــطـــ
منو به ۱۰۵ برسونید 💖💜🥹
پارت ⁵
و دستم رو کشید
_ دیگه با من اینجوری حرف نزن
تو هم دیگه تو کار من دخالت نکن
_که اینطور خانم لی
بله اینطوریه آقای جئون
و رفتم بالا لباسم رو عوض کنم
بعد عوض کردن لباسم اومدم پایین
_من میرسونمت
یونگی : من میرسونمش جونگکوک
_از خودم میرسونمش بچه ها
و رفتم پایین سوار ماشینم شدم
_ پیاده شو با ماشین من میریم
نمیخوام
که پرنسسی از تو ماشین برم داشت
ولممممممممم کننننننن
_کر شدم آنقدر داد نزن بهت با زبون خوش گفتم بیا نیومدی
بزارمممم زمیننننن
_میدونستی خیلی سلیطه ای
سلیطه دختر عموی ج(سانسور ) ته
_درست در موردش حرف بزن
آره درسته ... پس تو هم دخالت نکن تو کارم
_لجباز
به شوهر آیندم رفتم
_زبون دراز
چرا همیشه حرفای تو دلمو میزنی
_کم آوردم :/
آفرین پسر خوب
و منو گذاشت تو ماشینش
(رسیدیم خونم )
_برو تو
ممنون
که بابام اومد از در خونه بیرون
و منو جونگکوکو دید پس منم دست جونگکوکو گرفتم
#اوههه بد موقعه مزاحم شدم ... خوبی پسرم
_بله ممنون
#به پدرت زنگ زدم گفت عروسی هفته ی بعدیه
چرا انقدر زود
#دیگه دیگه
_نمیشه دیر تر ازدواج کنیم
#مگه شما همو دوست ندارین
چرا دوست داریم ولی کار داریم
#من تو شرکت رفتم پرسیدم کار مهمی تو شرکت نیست
(آروم) تف تو این شرکت و کارمنداش
_باشه پدر زن
#خجالتم نده
توی ذهن ا.ت : ای پدر زنتو گ....
و رفتم توی خونه
(جونگکوک ویو )
فردا برای لاپوشونی اینکه رئیس مافیام قراره برم استاد شم
«ادامه دارد »
شـــرایـــطـــ
منو به ۱۰۵ برسونید 💖💜🥹
۶.۱k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.