غزلی نوشته مجنونبرسد به دست لیلی

غزلی نوشته مجنون،برسد به دست لیلی
نَفَسم بگو کجایی که ستاره ی سهیلی؟!

دو سه خط گلایه دارم، که به عرض میرسانم:
من و میل اینچنینی!!!تو چرا بدون میلی؟!

همه شب به انتظارت، غزلی سروده ام تا
تو یِ بی وفا بدانی ،که دلم گرفته ! خیلی

نَنَویسم از نبودت؟؟! به خدا نمیتوانم
چه کنم گُلم؟...بمیرم؟بروم زیر تریلی؟

تو که پیش من نباشی،همه ی دار و ندارم...
قلمی...دفتر شعری، دو سه واژه ی طُفیلی

تو نماز نیمه شبها...تو نیایشی...نه شعری!
تو شبیهِ یک دعایی،که مقدسی! کُمیلی

من و پای لنگ شعرم،تو بگو چگونه روزی...
برسم به گَرد پایت؟ که قطار روی ریلی

نکند خبر نداری؟نَفَسم بیا که کار از...
غزل و گریه و هق هق،به خدا گذشته! سَیلی

که ز گونه های خیسم، همه شب چنان روانی
که نهار سرنوشتم،شده نوش جانِ لیلی
دیدگاه ها (۴)

کاش میشد هیچکس تنها نبودکاش میشد دیدنت رویا نبودگفته بودی با...

بی تو داروخانه ها با غم تبانی کرده انداین مُسکن ها مرا گیج و...

میگویند : مرغیست به نام « آمـیــن » !مرغی آسمانی ؛در بلندتری...

باز پاییز برای تو نبارم سخت استپای هر خاطره ات بغض نکارم سخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط