تولدی دوباره

تولدی دوباره
❤ماجرای دوستمون◀ خانم فاطمه احمدی مدیر کانال نزدیک خدا
◀ نماز شب
من تو یه خانواده ی خیلی مذهبی بزرگ شدم همه ی دور و بری هایمان چادری بودند و کلی مراسم های مذهبی داشتیم اما تو خونواده ی ما چادر اجباری نبود،

بچه که بودم از شیش سالگی چادر سر می کردم البته خب همه جا نمی تونستم سر کنم برآن سخت بود اما همه جا روسری سر می کردم و محرم و نامحرمی را رعایت می کردم اما خیلی چادرامو دوست داشتم با اینکه من دختر آخر بودم و دو خواهر بزرگترم تقریبا تو سنین دبیرستان و راهنمایی بودند و اونا چادری نبودند اما من با این که ابتدایی بودم چادری بودم.

هر کی منو می دید کلی قربون صدقم می رفت برام آرزوی عاقبت به خیری می کرد.
هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم ولی هر روز نماز ظهر و عصر و می رفتم مسجد ، همیشه سر صف اول بین خانم های مسن تر بحث بود، اما وقتی دیدند من هر روز می رم مسجد تو صف اول یه جا برام باز کرده بودند حتی اگه دیر می رفتم جام محفوط بود بعدها با خانم های مسن محله مون دوست شدم من بچه دبستانی بودم اونا خانومای پنجاه سال به بالا هر روز و هر شب می رفتم مسجد بعد از نماز می نشستم تو سجاده واسه همه دعا می کردم هر کی می خواست از مسجد بره بیرون میومد در گوشم می گفت براش دعا کنم پاک بودم
اما پاک بودنم دوامی نداشت....

مامانم خیلی دوست داشت ما بریم کلاس حفظ و قرائت قرآن، چادری باشیم و ...
اما اصولا پدرم با کلاس قرآن مخالف بود نه به خاطر مذهبی نبودن، نه، معتقد بود که نباید بچه ها رو مجبور به انتخاب کنیم و اینکه باید مفهوم رو درک کنیم می گفت با مانتو هم می شد حجاب کامل داشت حجاب داشتن به حیا داشتنه نه به سر کردن چادر خلاصه آنقدر از این بحث ها تو خونه مون می شد که کم کم سست شدم

نمی دونم ولی واقعا شاید اگه این بحث ها نبود ....


وقتی به سن تکلیف رسیدم گفتم با مانتو هم می شه حجاب داشت، درست موقعی که باید چادر و انتخاب می کردم، چادر و گذاشتم کنار
شده بودم سر دسته ی اشرار مدرسه بعد وارد مدرسه ای شدم که همه به طرز عجیبی دوست پسر داشتن فکر می کردم از قافله عقبم حتی به پیشنهاد دوستام داشتم وارد این ماجراها هم می شدم. همش آهنگ های خارجی گوش می دادم ساعت ها کنسرتاشونو نیگاه می کردم تیپاشونو....

مامان و بابام که رفته بودن مکه پیش خودم فک می کردم الان وقتشه، اگه از الان شلوار کوتاه و مانتو تنگ بپوشم چون همه حواسشون به مامان و باباست که تازه از مکه برگشتن کسی بهم چیزی نمی گه یعنی انقدر دنبال فرصت بودم که نشون بدم خودمو...

چند سال بعد من هم رفتم مکه برگشتم و دوباره روز از نو، روزی از نو، آهنگ رقص مد و آهنگ رقص مد و ...

بهم گفتن بیا بریم امروز تو فلان خونه یه مراسمی واسه نوجووناس جایزه می دن رفتم خیلی برام جذاب بود.

یه مسابقه کتابخوانی گذاشته بودند کتابش در مورد حجاب بود اوایل فقط به نیت جایزه می خوندم ولی بعد عاشقش شدم دست گذاشته بود روی خلأ های ذهنی من
انقدر دوستش داشتم و خوندمش و خوندمش که نفر اول شدم
چادرمو دوباره سر کردم و دیگه کنار نگذاشتم

شاید خوب شد که یه مدت بی چادر شدم که بعدا با تحقیق و با انتخاب خودم چادرمو انتخاب کنم نه به خاطر تقلید کورکورانه اما نگران این پاکی از دست رفته ام....

چادر، واقعا یه سنگره، من تو دوران بی چادری هم نماز و روزه م سر جاش بود اما با اومدن چادر، خیلی چیزا پیش چشم رنگ باخت، بخش عظیمی از ناپاکی ها و جو زدگی هامو به خاطر آهنگ های افراطی و رقصیدنای مدام می دونستم که به لطف امام رضا ع یه شب همه سی دی ها رو شکوندم و دورشون یه خط قرمز پررنگ کشیدم.


البته چادر ساده سر کردن برام سخته اما همیشه برام یادآور چادر حضرت زهرا س است.
هر بار تو دانشگاه احساس می کردم که توجهم داره به یه پسری زیاد می شه و الانه که به گناه بیفتم فرداش چادر ساده سر می کردم و انگشتر عقیقم که روش نوشته بود یا زهرا س رو دست می کردن احساس می کردم چقدر با عفت شدم و چقدر احساسم به اون پسر بی معنا شده....

چادرم واقعا کمکم می کنه با دید وسیع تری به مسائل نگاه کنم

وقتایی که می رم حرم امام رضا ع با چادرم رو می گیرم احساس می کنم امام رضا ع اینجوری منو بیشتر دوست داره وبهم توجه می کنه
ان شاء الله همیشه اینجوری باشم و دوباره به دوران پاکم برگردم

خدایا شکرت بابت محبتات....
دیدگاه ها (۵)

ســـــردار چـــه کـــــــرده‌ای؟ دشــــمنانت آرزوهــــایشـــ...

تقدیم به کسانی که دارن میرن عرض ارادت محضر ارباب...ای رفیقان...

ویژگی قرآنی که پوتین به امام خامنه ای هدیه کردبخش خاورمیانه ...

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖✏ گرســنه شــکم و شـهـوتـــــــــ...داست...

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

این پیام برای کسی که قرار نیست هیچ وقت ببینتش

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط