اوای عشق

پارت نمیدونم چند😂:
#کوک
از چیزی که دیدم تعجب کردم نباید کار عجولانه ای میکردم که بعدا رکسانا یه چیزیش بشه بخاطر همین تمام سعیم رو کردم یواش برم رفتم سمت اون پسر که گفته بودن بره دنبال رکسانا
من:یااا اقا میشه برید گارکردان رو خبر کنید و بهش بگید که زنگ بزنه به اژانس حیوانات؟
اقائه:باشه اقای جونگ کوک
من:زود برید.
رکسانا همین جوری نگام میکرد اشک تو چشمام حلقه زده بود ولی نمیخواست ریزش کنه واقا دختر قویی بود از نظر من.
من:یااااا خوبی؟
رکسانا:نه خوب نیستم
من:ولی الان خوب میشی
داشتم سرش رو گرم میکردم که کارگردان با دو اومد
کارگردان چویی:چی شده وای یا خدا مار دور پاهای رکسانا چیکار میکنه واااا این بهترین لحظه است برای فیلم برداری.
من:چی الان اون داره میمیره و شما به فکر خودتی؟
من:مجبورم.لطفا دخالت نکنید.
کارگردان چویی:رکسانااااا
سانا:بله
کارگردان:میتونی الان اهنگ بخونی.
سانا:چی الان ولی این ماره هی داره میاد بالا من میترسم
کارگردان:انجامش میدی میتونی؟
رکسانا:میتونم.
#رکسانا
واقعا من میتونم اره من میتونم ولی من به زور دارم حرف میزنم الان اهنگ بخونم همه داشتن فیلم میگرفتن و بعضی هاشون عکس.
یهو صدای اسپیکر و زیاد کردن که مار ترسید فک کنم خودش رو محکم تر پیچید لای پاهام منم با درد شروع کردم به خوندن یه قطره اشک از چشمام اومد پایین چون چشمام رو بسته بودم بعد بازش کردم احساس میکردم چشمام خون شده مطمئن بودم ارایشم هیچیش نشده ولی حسم بهم میگفت شاید من دیگه پایی نداشته باشم تا بتونم برم ولی این الان مهم نیست
کارگردان چویی:افرینن کات بهترین لحظه.
حالا برید کمکش کنید اقا برید مارو از دور پاهاش برداید.
من:😭😭کمک
کوک:الان میان نگران نباش
#در کمپانی_
وقتی مارو از دور پاهام کنار زدن جاهای که مار حلقه زده بود کلا مشخص بود داشتم تو اتاقم استراحت میکردم که یهو یونجون با نگرانی اومد پیشم😟
یونجون:یااااااا میدونی چقد نگران بودم که چیزیت شده باشه هان؟
من:ببخشید که نگرانت کردم سونبه.
وقتی با یونجون حرف میزدیم نمیدونم چرا این کارو کرد لباش رو گذاشت رو لبام تعجب کرده بودم میخواستم سرم رو ببرم کنار ولی نمیذاشت،صدای در اومد منم خیلی ترسیدم با دست زدم به بازو هاش ولی.......

#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن