طرح خوانش ده روز آخر
#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_هشتم
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
گفت:« سریع برگردید.»
همانطور سینهخیز و چسبیده به زمین حدود ۱۰ متری برگشتیم عقبتر که دوباره یونس تماس گرفت و گفت:«ظاهراً اشتباه شده و انعکاس آب رودخانه بوده که ما فکر کردیم از عناصر دشمن هستند.»
برای اطمینان بیشتر دوربین حرارتی که همراهم بود را روشن کردم. پل را نگاه کردم حدود سه تا چهار نفر را دیدم که روی پل بودند و اطراف آن نگهبانی می دهند اما روی خودشان پتو انداخته بودند تا به وسیله دوربینهای حرارتی شناسایی نشوند؛ یکی از روش هایی که معمولاً استفاده می کردند همین بود. پتو را خیس و نمدار میکردند و روی خودشان میانداختند. ظاهر وقتی صدای پهپاد توجهشان را جلب کرده بود و لحظهای که بالا را نگاه کرده بودند یونس دیده بودشان اما دیگر سرشان را انداخته بودند پایین، ولی از روی زمین و جایی که ما بودیم گردی صورتشان که زیر پتو نبود به راحتی قابل تشخیص بود.
با یونس تماس گرفتم و قضیه را گفتم؛ بعد از هماهنگی با حاج عمار جواب داد: «پس برگردید!»
ماموریت شناسایی تمام شد. ماموریت اصلی ما اطمینان از وجود یا عدم وجود نگهبان دشمن روی این پل بود که مشخص شد دشمن روی این پل نگهبان دارد و به خوبی از آن محافظت می کند.
آن سه نفر نبلی همراهم خیلی تشنهشان بود. دیدم یک بطری آب معدنی سالم و باز نشده از روی زمین پیدا کردند. اجازه گرفتند که بخوریم؟! اما من به خاطر ملاحظات تاکتیکی و تأمینی اجازه ندادم. خیلی اصرار کردند گفتم:«پس صبر کنید تا هماهنگی و کسب دستور کنم.»
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_هشتم
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
گفت:« سریع برگردید.»
همانطور سینهخیز و چسبیده به زمین حدود ۱۰ متری برگشتیم عقبتر که دوباره یونس تماس گرفت و گفت:«ظاهراً اشتباه شده و انعکاس آب رودخانه بوده که ما فکر کردیم از عناصر دشمن هستند.»
برای اطمینان بیشتر دوربین حرارتی که همراهم بود را روشن کردم. پل را نگاه کردم حدود سه تا چهار نفر را دیدم که روی پل بودند و اطراف آن نگهبانی می دهند اما روی خودشان پتو انداخته بودند تا به وسیله دوربینهای حرارتی شناسایی نشوند؛ یکی از روش هایی که معمولاً استفاده می کردند همین بود. پتو را خیس و نمدار میکردند و روی خودشان میانداختند. ظاهر وقتی صدای پهپاد توجهشان را جلب کرده بود و لحظهای که بالا را نگاه کرده بودند یونس دیده بودشان اما دیگر سرشان را انداخته بودند پایین، ولی از روی زمین و جایی که ما بودیم گردی صورتشان که زیر پتو نبود به راحتی قابل تشخیص بود.
با یونس تماس گرفتم و قضیه را گفتم؛ بعد از هماهنگی با حاج عمار جواب داد: «پس برگردید!»
ماموریت شناسایی تمام شد. ماموریت اصلی ما اطمینان از وجود یا عدم وجود نگهبان دشمن روی این پل بود که مشخص شد دشمن روی این پل نگهبان دارد و به خوبی از آن محافظت می کند.
آن سه نفر نبلی همراهم خیلی تشنهشان بود. دیدم یک بطری آب معدنی سالم و باز نشده از روی زمین پیدا کردند. اجازه گرفتند که بخوریم؟! اما من به خاطر ملاحظات تاکتیکی و تأمینی اجازه ندادم. خیلی اصرار کردند گفتم:«پس صبر کنید تا هماهنگی و کسب دستور کنم.»
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۷۳۲
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.