باران جک گیلبرت

باران | جک گیلبرت

اثری از:آزاده کامیار جک گیلبرت


ناگهان این شکست.
این باران.
آبی‌ها که خاکستری شده‌اند
و قهوه‌ای‌ها که خاکستری شده‌اند
و زرد
که کهربایی بد رنگ.

در خیابانهای سرد
تن گرم تو.
در هر اتاقی که شد
تن گرم تو.
در میان همه مردمان
نبود تو
مردمانی که هستند همیشه
کسی غیرِ تو.

سالیان سال
آسوده بودم در کنار درختان
آشنا بودم با کوهستان.
شادکامی عادتم بود.
حالا
ناگهان
این باران.
دیدگاه ها (۱)

یاد بگیر ::::::::::به دیگران راه حل مسله را پیشنهاد نکنی .مگ...

شب خوش خورشید ماندنت چقدر با شکوهست .دوستت دارم .

پیشنهاد شنیدنی ::::::::چیدن سپیده دم با صدای احمد شاملوپیش ا...

خسته شدماز اینهمه یکنواختی .روزمرگی .والا فکر میکنم باید یک ...

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 1)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط