هر چه می کوشم که از عشقت بپرهیزد دلم
هر چه می کوشم که از عشقت بپرهیزد دلم
باز تا غافل شوم سوی تو بگریزد دلم...
بارها دیدی که از چشم تو چون افتاد، باز
یک تبسم بود کافی تا به پا خیزد دلم...
امر کردی تا فراموشت کنم، گفتم به چشم
لیک با یاد تو نتواند که بستیزد دلم...
گیرم اینکه می توان پوشید ازعشق تو چشم
باز هم با یک نگه یکسر فرو ریزد دلم...
آن شب از شوق وصالت تا سحر خوابم نبرد
چون دل گنجشک هر دم تندتر میزد دلم...
دوستان بیهوده مجنون را نصیحت می کنند
گوشوار پند را هرگز نیاویزد دلم...
باز تا غافل شوم سوی تو بگریزد دلم...
بارها دیدی که از چشم تو چون افتاد، باز
یک تبسم بود کافی تا به پا خیزد دلم...
امر کردی تا فراموشت کنم، گفتم به چشم
لیک با یاد تو نتواند که بستیزد دلم...
گیرم اینکه می توان پوشید ازعشق تو چشم
باز هم با یک نگه یکسر فرو ریزد دلم...
آن شب از شوق وصالت تا سحر خوابم نبرد
چون دل گنجشک هر دم تندتر میزد دلم...
دوستان بیهوده مجنون را نصیحت می کنند
گوشوار پند را هرگز نیاویزد دلم...
- ۵۸۳
- ۱۵ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط