گاهی ادای رفتن درمی آوری
گاهی ادای رفتن درمی آوری
فقط خودت میدانی که چمدانت خالیست
وپایت نای رفتن و دلت قصد کندن ندارد.
ادای رفتن درمی آوری بلکه دستی از آستین درآید
ودودستی بازویت را بچسبد.
چشمی اشک آلود زل بزند
توی چشمانت و بگوید بمان!
وتوچقدر به شنیدنش محتاجی...
گاهی ادای رفتنی ها رادرمی آوری
بلکه به خودت ثابت کنی
کسی خواهان ماندنت هست هنوز
و وای از وقتی که نباشد کسی...
با چمدان خالی و پای بی اراده ودل جامانده
کجا می شود رفت؟کجا؟
فقط خودت میدانی که چمدانت خالیست
وپایت نای رفتن و دلت قصد کندن ندارد.
ادای رفتن درمی آوری بلکه دستی از آستین درآید
ودودستی بازویت را بچسبد.
چشمی اشک آلود زل بزند
توی چشمانت و بگوید بمان!
وتوچقدر به شنیدنش محتاجی...
گاهی ادای رفتنی ها رادرمی آوری
بلکه به خودت ثابت کنی
کسی خواهان ماندنت هست هنوز
و وای از وقتی که نباشد کسی...
با چمدان خالی و پای بی اراده ودل جامانده
کجا می شود رفت؟کجا؟
۵۸۲
۱۲ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.