میگریم و می خندم دیوانه چنین باید

میگریم و می خندم ، دیوانه چنین باید
میسوزم ومیسازم ، پروانه چنین باید

می کوبم ومی رقصم ، می نالم ومیخوانم
در بزم جهان شور، مستانه چنین باید

من این همه شیدایی ، دارم ز لب جامی
در دست تو ای ساقی ، پیمانه چنین باید

خلقم زپی افتادند ، تا مست بگیرندم
در صحبت بی عقلان ، فرزانه چنین باید

یکسو بردم عارف ، یکسو کشدم عامی
بازیچه ی هر دستی ، طفلانه چنین باید

موی تو و تسبیح شیخم ، بدر از ره برد
یا دام چنان باید ، یا دانه چنین باید

بر تربت من جانا ، مستی کن ودست افشان
خندیدن بر دنیا ، رندانه چنین باید

#رحیم_معینی_کرمانشاهی
دیدگاه ها (۱)

تورا هوای به آغوش من رسیدن نیست,وگرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم...

شانه ات را دیر آوردی سرم را باد بردخشت خشت و آجر آجر پیکرم ر...

می روی که خوشبخت شوی و منحال کودکی را دارمکه نخ بادبادکش پار...

اشک عاشق را فقط ثابت قدم تر می کند,با چکیدن جای پای شمع محکم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط