پارت سی و یکم کیوت جذاب
پارت سی و یکم کیوت جذاب
.....................................
ات ویو *
رفتیم سمت جنگل و داشتیم همینجوری راه میرفتیم که یهو من زیر پام خالی شد و داشتم میوفتادم که جیمین دستم گرفت
جیمین: ات دستمو محکم بگیر و سعی کن خودتو بکشی بالا
خودمو کشیدم بالا و راه افتادیم
جیمین ویو *
بعد از اینکه ات رو کشیدم بالا دستمو دور کمرش حلقه کردم ولی یهو احساس کردم که ات از دستام اومد بیرون دیدم یه پسره دست ات رو گرفته و داره میبره و ات هم هی تقلا میکنه
ات ویو *
یهو احساس کردم یکی دستمو گرفتم دیدم یه پسره دستمو گرفته و سری منو کشید و برد و منم تقلا میکردم ولی فایده ای نداشت یهو دستشو انداخت زیر پام و براید استایل بغلم کرد و برد به یه کلبه ی قدیمی
کوک ویو *
داشتم تو جنگل قدم میزدم که یه دختر خیلی کیوت و ناز دیدم و نمیدونم چرا یهو دستشو گرفتم و کشیدم دسته خودم نبود ولی وقتی دستاشو گرفتم حس خیلی خوبی داشتم و قلبم داشت در میومد همینطور داشتم میبردمش به کلبه که بعد دیدم هی تقلا میکنه و نمیاد یهو براید استایل بغلش کردم و بردم که یهو دیدم یه پسره داره میاد دنبالمون و منم شروع کردن به دوییدن اون پسره خیلی شبیه جیمین برادرم بود نه نه کوک چی میگی جیمین مرده ( نکته: کوک فکر میکنه جیمین مرده و جیمین هم فکر میکنه کوک مرده )
رفتم داخل کلبه و دختره رو گزاشتم زمین و درو قفل کردم که گفت
ات: هی تو... چرا منو اوردی اینجا
کوک: هیسس بیا بشین
خاستم برم کنارش بشینم که یهو.......
خمارییییی
نه دلم نمیاد بد حایی تموم کردم ادامش👇
که یهو دستمو گرفت و منو نشوند رو پاهاش و با صدای بمش گفت
کوک: اینجوری بهتره بیب
ات: تو کی هستی و چرا منو اوردی اینجا
کوک: تو دوست دخترمی
ات: اما من دوست پسر دارم
کوک: هه معلومه که داری منم دیگه
ات: اما جیمین دوست پسرمه
کوک: هیس بیب خب دیگه نیس
ات: ولم کن میخام برم
میخاستم برم که دستمو کشید و چسبوند به خودش لبامو خیلی اروم و کوتاه بوس کرد و گفت
کوک: بیب تو دیگع مال....
حرفش تموم نشده بود که در شکست و جیمین اومد تو و گفت
جیمین: اون مال خود..... چ... چی کوک؟
کوک: ج.... جیمین ت.... تو نمردی؟
جیمین: چرا باید مرده باشم اما من فکر میکردم ت.. تو مردی
خداوکیلی زیاد گذاشتمااا قدرمو بدونید
شرط: نداره شب میزارم ❤️😁
امروز قشنگ حال کردینا ۵ پارت گزاشتم مگه نه؟ 😂
.....................................
ات ویو *
رفتیم سمت جنگل و داشتیم همینجوری راه میرفتیم که یهو من زیر پام خالی شد و داشتم میوفتادم که جیمین دستم گرفت
جیمین: ات دستمو محکم بگیر و سعی کن خودتو بکشی بالا
خودمو کشیدم بالا و راه افتادیم
جیمین ویو *
بعد از اینکه ات رو کشیدم بالا دستمو دور کمرش حلقه کردم ولی یهو احساس کردم که ات از دستام اومد بیرون دیدم یه پسره دست ات رو گرفته و داره میبره و ات هم هی تقلا میکنه
ات ویو *
یهو احساس کردم یکی دستمو گرفتم دیدم یه پسره دستمو گرفته و سری منو کشید و برد و منم تقلا میکردم ولی فایده ای نداشت یهو دستشو انداخت زیر پام و براید استایل بغلم کرد و برد به یه کلبه ی قدیمی
کوک ویو *
داشتم تو جنگل قدم میزدم که یه دختر خیلی کیوت و ناز دیدم و نمیدونم چرا یهو دستشو گرفتم و کشیدم دسته خودم نبود ولی وقتی دستاشو گرفتم حس خیلی خوبی داشتم و قلبم داشت در میومد همینطور داشتم میبردمش به کلبه که بعد دیدم هی تقلا میکنه و نمیاد یهو براید استایل بغلش کردم و بردم که یهو دیدم یه پسره داره میاد دنبالمون و منم شروع کردن به دوییدن اون پسره خیلی شبیه جیمین برادرم بود نه نه کوک چی میگی جیمین مرده ( نکته: کوک فکر میکنه جیمین مرده و جیمین هم فکر میکنه کوک مرده )
رفتم داخل کلبه و دختره رو گزاشتم زمین و درو قفل کردم که گفت
ات: هی تو... چرا منو اوردی اینجا
کوک: هیسس بیا بشین
خاستم برم کنارش بشینم که یهو.......
خمارییییی
نه دلم نمیاد بد حایی تموم کردم ادامش👇
که یهو دستمو گرفت و منو نشوند رو پاهاش و با صدای بمش گفت
کوک: اینجوری بهتره بیب
ات: تو کی هستی و چرا منو اوردی اینجا
کوک: تو دوست دخترمی
ات: اما من دوست پسر دارم
کوک: هه معلومه که داری منم دیگه
ات: اما جیمین دوست پسرمه
کوک: هیس بیب خب دیگه نیس
ات: ولم کن میخام برم
میخاستم برم که دستمو کشید و چسبوند به خودش لبامو خیلی اروم و کوتاه بوس کرد و گفت
کوک: بیب تو دیگع مال....
حرفش تموم نشده بود که در شکست و جیمین اومد تو و گفت
جیمین: اون مال خود..... چ... چی کوک؟
کوک: ج.... جیمین ت.... تو نمردی؟
جیمین: چرا باید مرده باشم اما من فکر میکردم ت.. تو مردی
خداوکیلی زیاد گذاشتمااا قدرمو بدونید
شرط: نداره شب میزارم ❤️😁
امروز قشنگ حال کردینا ۵ پارت گزاشتم مگه نه؟ 😂
۶.۷k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.