با گمنامی تو را شناختیم...
با گمنامی تو را شناختیم...
شش سال است گمنام ایستاده ای و همدم گریه ها و خوشحالی هایمان شدی..
چه راز ها که به تو نگفته ایم..
چه شکایت ها و اشک ها که به مزارت امانت نسپرده ایم..
.
چه شب ها و روزهایی که به نام مسجد حضرت زهرا (س) خیره نشده ایم و بر سر مزار سردار خیبر، با رمز یا زهرا، نگریسته ایم..
و انگار همین دیروز بود.. سال 1395..... باز هم با نام مادر، پنجمین سالگرد گمنامی ات را کنار مصطفی عارفی گرد هم آمدیم...
میدانستیم به استقبال مصطفی ایستاده اید...
اما نمی دانستیم چه کسی...
.
امروز اما آمده ای...
با نام... با رختِ سرداری و فرماندهی آمده ای... اما! یقین دارم رسم ات همان گمنامی است...
آمدنت هم بی دلیل نیست..
.
آمده ای برای ما...
رسمی در درون قلب توست... گمانم زمان آن شده که آن رسم را برایمان فریاد بزنی...
و شاید دل تو هم به تنگ آمده از گمنامی ارزش ها....
شاید فهمیده ای ادامه دادن راهتان سخت شده.. و اگر به دادمان نرسی از دست رفته ایم!
شاید تو هم دیده ای اشک هایی را که بر مزارت ریخته ایم درست مثل اشک ریختن سربازی که بیراهه رفته باشد و گم شده باشد در ظلمات نبودن فرمانده!
اصلا شاید خدا خواسته بگوید که سردار در کنارتان ایستاده اهالی فردوسی...
سرباز باشید برایش نه سربار!
دلیل دارد آمدنت...
تکلیف داری برایمان...
.
راستش را بخواهی واژه کم آورده ام برای مَقدَم آمدنت ...
بگذار سکوت کنم...
ای بهترین پناه دوران دانشجویی ما..
#سردار_خیبر
#سردار_شهید_ابوالفضل_رفیعی
#رفیق_گمنام_دانشگاه
#افلا_تعقلون؟! اهالی_بصیرت!
#دلنوشته #بنت_الهدی
yon.ir/H4OXh
@basfum
شش سال است گمنام ایستاده ای و همدم گریه ها و خوشحالی هایمان شدی..
چه راز ها که به تو نگفته ایم..
چه شکایت ها و اشک ها که به مزارت امانت نسپرده ایم..
.
چه شب ها و روزهایی که به نام مسجد حضرت زهرا (س) خیره نشده ایم و بر سر مزار سردار خیبر، با رمز یا زهرا، نگریسته ایم..
و انگار همین دیروز بود.. سال 1395..... باز هم با نام مادر، پنجمین سالگرد گمنامی ات را کنار مصطفی عارفی گرد هم آمدیم...
میدانستیم به استقبال مصطفی ایستاده اید...
اما نمی دانستیم چه کسی...
.
امروز اما آمده ای...
با نام... با رختِ سرداری و فرماندهی آمده ای... اما! یقین دارم رسم ات همان گمنامی است...
آمدنت هم بی دلیل نیست..
.
آمده ای برای ما...
رسمی در درون قلب توست... گمانم زمان آن شده که آن رسم را برایمان فریاد بزنی...
و شاید دل تو هم به تنگ آمده از گمنامی ارزش ها....
شاید فهمیده ای ادامه دادن راهتان سخت شده.. و اگر به دادمان نرسی از دست رفته ایم!
شاید تو هم دیده ای اشک هایی را که بر مزارت ریخته ایم درست مثل اشک ریختن سربازی که بیراهه رفته باشد و گم شده باشد در ظلمات نبودن فرمانده!
اصلا شاید خدا خواسته بگوید که سردار در کنارتان ایستاده اهالی فردوسی...
سرباز باشید برایش نه سربار!
دلیل دارد آمدنت...
تکلیف داری برایمان...
.
راستش را بخواهی واژه کم آورده ام برای مَقدَم آمدنت ...
بگذار سکوت کنم...
ای بهترین پناه دوران دانشجویی ما..
#سردار_خیبر
#سردار_شهید_ابوالفضل_رفیعی
#رفیق_گمنام_دانشگاه
#افلا_تعقلون؟! اهالی_بصیرت!
#دلنوشته #بنت_الهدی
yon.ir/H4OXh
@basfum
۱.۳k
۱۸ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.