بهش گفتم

بهش گفتم :
می‌ترسم، می‌ترسم یه روزی بیاد
که حضورت رو احساس نکنم
گفت:
«من که جایی نمیرم
همیشه هستم»
چشماش هیچوقت
دروغگوهای خوبی نبودن
بهشون خیره شدم و گفتم:
بودن داریم تا بودن
میشه کیلومترها از هم دور بود،
میشه روزها و ماه‌ها
همدیگه رو ندید
اما به یاد هم بود
و به اندازه‌ی هزار سال
از هم خاطره داشت
من می‌ترسم، می‌ترسم
این روزا یادت بره
سکوت کرد
دستش رو گرفتم
و گفتم :
بیا یه قولی بهم بده
قول بده با من یا بی‌ من
هرجای دنیا که نفس میکشی
من رو از یاد نبری
من فوبیای فراموش شدن دارم ...
#پویا_جمشیدی


#Tak_setareh
دیدگاه ها (۱)

کوردا تو اوج ناراحتی کسی که دوسش دارن بهش میگن:«دردِ قلبت وَ...

«دیگران چون بروند از نظر،از دل بروند‌ تو چنان در دل من رفته ...

خنده ات طرح لطیفیست که دیدن داردناز معشوق دل آزار خریدن دارد...

گر بدانے حال من گريان شوي بے اختيار اے که منع گريه بے اختيا...

میدونست از صدای رعد و برق وحشت می کنم. اولین آسمون غُرمبه زد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط