آن بی گناهی ام که در آغوش آتشم

آن بی گناهی ام که در آغوشِ آتشم

سودابه ی غزل تویی و من سیاوَشم!

بین بهشت ولمس تو، ترجیح من تویی..

از دین خویش و بر تن تو، دست می کشم

اسلام و کفر، موی سیاه و سفید توست

چون زلف و نشرِ موی تو هرشب مشوَّش ام

تو دست خط میرعمادی به کِلک و من

سنگ مزاری ام که به خــــــطّی مُنقش ام

با وصفِ من شکوه تو محدود می شود

ای بی کران!

ببخش که من تیر آرش ام!


#F
دیدگاه ها (۳)

چادر بـه سـرت داری و من دل نگرانمسخت است که پشتِ سرت آرام بم...

مست چشمانت نبودن کار آسانی که نیستجنبه میخواهد،ولی این درد د...

به کمند گیسوانت تو مرا اسیر کردی که میان عاشقانت تو مرا اجیر...

الهیدراین لحظه افطاربه زندگیمان سرسبزیوخرمی ببخشازنعمتهای بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط