شبم از بیستارگی شب گور


شبم از بی‌ستارگی شبِ گور
در دلم پرتوِ ســـــــــتاره‌ی دور

آذرخشم گَهی نشانه گرفت
گه تگرگم به تازیانه گرفت

بر سَــرم آشــــــیانه بســـت کلاغ
آسمان تیره گشت چون پرِ زاغ

مرغ شبخوان که با دلم می‌خواند،
رفت و این آشـــــــــــیانه خالی ماند.

آهوان گم شدند در شــبِ دشــت؛
آه از آن رفتگانِ
بی‌برگشـــــــــــــت.


▪️هوشنگ ابتهاج
دیدگاه ها (۰)

‌ هرگز دلم ز کوی تو جایی دگر نرفت یکدم خیا...

‌▪️در خلوت روشن با تو گریسته‌امبرای خاطر زندگانو در گورستان ...

‌سَر چو آشفته شد از عشــق، ...

‌ مرا بازگردان به جایی که بودم؛ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط