رنج

رنج
رسوایی
جنون
بی خانمانی
داشتم
مرگ را کم داشت تنها،
سفره ی رنگین من...

#حسین_منزوی
دیدگاه ها (۴)

آن یار طلب کن که تو را باشد و بسمعشوقه ی صد هزار کس را چه کن...

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتیگرچه مستوجب صد گونه جفایی، ...

تو مرا آزردی...که خودم کوچ کنم از شهرت...تو خیالت راحت!میروم...

تیر مژگان تو از جوشن جان می‌گذرد بر دل من مزن ای جان که تویی...

بعد از مرگم بگ‌و‌تا مجلس رنگین نکنن سنگ ساده ی بنن بار م سنگ...

حالمان خوب است ، غم کم میخوریم کم که نه ، هر روز کم کم میخور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط