دیشب خواب دیدم مُردم! توام داشتی منو زیر درختم خاکـ میکرد
دیشب خواب دیدم مُردم! توام داشتی منو زیر درختم خاکـ میکردی!
+حرف مرگ نزن
-وقتی خاکم کردی یهو حس کردم دارم می افتم!چشامو که باز کردم دیدم یه جای تاریکم.
+کجا؟!
-یه جای تاریک که داره میتپه...هنوز حست میکردم
+تو دیوونه ای! یعنی میخوای بگی من همچین کاری میکنم؟
-بارها قبلاً منو دفن کردی و من دوباره آزاد شدم.اما به محض اینکه آزاد میشدم میدیدم یه بند دورِ پامه.
+میشه اینو نگی؟ من هیچوقت سعی نکردم تورو اذیت کنم.
-آره! :))) ولی بارِ بعد با خودم چراغ میبرم...
+یعنی چی؟؟؟
-با خودم یه چراغ میبرم تا توی قلبتو ببینم.
+باز خُل شدی؟ چه ربطی داره؟
-می برم تا یه چیز تیز پیدا کنم! یه روز بد... یه اتفاق...
+میخوای با اون چیزِ تیز منو بکشی؟!
-نه! میخوام وقتی دوباره آزادم کردی طنابو ببرم...
+دوسِت دارم...
-کاش! :))
+کاش؟؟!! :|
-کاش میشد ولی تو منو زیر درختم خاکـ کردی!
+منظورت ازین حرف چیه؟!
-فهمیدنش راحته...
یه روز رفته بودم شمال،بچه ها یه مرغابیو گرفتن،بچه ها با مرغابی دشمن بودن ولی سعی کردن باهاش دوست شن!
تا مرغابیو گرفتن کلِّ تنشو شستن.
+خُب چه وبطی داره؟
- ادامه داره :))) مُرغابی غرق شد!
+خوب چه ربطی به شستن داره؟!
-این دقیقاً تویی... تو به طرف آدمایی کشیده شدی که هیچ علاقه ای به تو نداشتن! امّا... تو اونارو دوست داشتی و هیچ دشمنی با اونا نداشتی.اونا از تو سوء استفاده کردن و تورو عوض کردن.اونا رفتارای پاکـ تورو شستن و یه آدم خنثی گذاشتن و تو زمانی که خواستی فرار کنی غرق شدی! تو غرق شدی... یه آدم بی احساس غرق شده... :)))
+من ازونا یاد گرفتم که زندگی هیچ معنی نداره چه برسه به اینکه بخواد تأثیر بذاره روم.
-مشکلِ تو همین بود... من به مدت ٦٠ روز بهت عشق دادم و تو به من حرف :)))
حرف هایی که ممکن بود آرومم کنه ولی واقعاً پشتش هیچی نبود
"تو منو کُشتی و زیر درختم خاکـ کردی..."
+حرف مرگ نزن
-وقتی خاکم کردی یهو حس کردم دارم می افتم!چشامو که باز کردم دیدم یه جای تاریکم.
+کجا؟!
-یه جای تاریک که داره میتپه...هنوز حست میکردم
+تو دیوونه ای! یعنی میخوای بگی من همچین کاری میکنم؟
-بارها قبلاً منو دفن کردی و من دوباره آزاد شدم.اما به محض اینکه آزاد میشدم میدیدم یه بند دورِ پامه.
+میشه اینو نگی؟ من هیچوقت سعی نکردم تورو اذیت کنم.
-آره! :))) ولی بارِ بعد با خودم چراغ میبرم...
+یعنی چی؟؟؟
-با خودم یه چراغ میبرم تا توی قلبتو ببینم.
+باز خُل شدی؟ چه ربطی داره؟
-می برم تا یه چیز تیز پیدا کنم! یه روز بد... یه اتفاق...
+میخوای با اون چیزِ تیز منو بکشی؟!
-نه! میخوام وقتی دوباره آزادم کردی طنابو ببرم...
+دوسِت دارم...
-کاش! :))
+کاش؟؟!! :|
-کاش میشد ولی تو منو زیر درختم خاکـ کردی!
+منظورت ازین حرف چیه؟!
-فهمیدنش راحته...
یه روز رفته بودم شمال،بچه ها یه مرغابیو گرفتن،بچه ها با مرغابی دشمن بودن ولی سعی کردن باهاش دوست شن!
تا مرغابیو گرفتن کلِّ تنشو شستن.
+خُب چه وبطی داره؟
- ادامه داره :))) مُرغابی غرق شد!
+خوب چه ربطی به شستن داره؟!
-این دقیقاً تویی... تو به طرف آدمایی کشیده شدی که هیچ علاقه ای به تو نداشتن! امّا... تو اونارو دوست داشتی و هیچ دشمنی با اونا نداشتی.اونا از تو سوء استفاده کردن و تورو عوض کردن.اونا رفتارای پاکـ تورو شستن و یه آدم خنثی گذاشتن و تو زمانی که خواستی فرار کنی غرق شدی! تو غرق شدی... یه آدم بی احساس غرق شده... :)))
+من ازونا یاد گرفتم که زندگی هیچ معنی نداره چه برسه به اینکه بخواد تأثیر بذاره روم.
-مشکلِ تو همین بود... من به مدت ٦٠ روز بهت عشق دادم و تو به من حرف :)))
حرف هایی که ممکن بود آرومم کنه ولی واقعاً پشتش هیچی نبود
"تو منو کُشتی و زیر درختم خاکـ کردی..."
۶.۸k
۱۹ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.