از دوستـ داشتنـ به جایی نرسیدیمـ زدیمـ به کار ساختـ و ساز پدرمـ بنا شد برادرمـ معمارچاره ای نماند منـ،عشقتـ،و اینـ زخمـ ها کارگر شدیمـ