حکایت روستاییان تصمیم گرفتند برای بارش باران دعا کنند در
#حکایت روستاییان تصمیم گرفتند برای بارش باران دعا کنند در روزیکه برای دعا جمع شدند تنها یک پسربچه با خود چتر داشت
این یعنی "ایمان...
کودک یک ساله ای را تصور کنید زمانیکه شما اورابه هوا پرت میکنید او میخندد زیرا میداند اورا خواهید گرفت
این یعنی "اعتماد...
هر شب ما به رختخواب میرویم ما هیچ اطمینانی نداریم که فردا صبح زنده برمیخیزیم با این حال هر شب ساعت را برای فرداکوک میکنیم
این یعنی "امید...
برایتان "ایمان ، اعتماد و امید به خدا"را آرزو میکنم…!
این یعنی "ایمان...
کودک یک ساله ای را تصور کنید زمانیکه شما اورابه هوا پرت میکنید او میخندد زیرا میداند اورا خواهید گرفت
این یعنی "اعتماد...
هر شب ما به رختخواب میرویم ما هیچ اطمینانی نداریم که فردا صبح زنده برمیخیزیم با این حال هر شب ساعت را برای فرداکوک میکنیم
این یعنی "امید...
برایتان "ایمان ، اعتماد و امید به خدا"را آرزو میکنم…!
۴.۴k
۰۱ تیر ۱۳۹۹