سناریو وقتی عضو هشتمی و عاشقته و میخواد بهت اعتراف کنه
سناریو: وقتی عضو هشتمی و عاشقته و میخواد بهت اعتراف کنه (همه تو یه خونه زندگی میکنید)
نامجون: *از بقیه اعضا کمک میخواد و بعد با یه دسته گل بزرگ و یه حلقه بهت اعتراف میکنه*
جین: *با هم دیگه میرید برای خونه یکم خرید بکنید که میبینی داره راه دیگهای رو میره، میبرتت به یه پارک بزرگ و تو میبینی اونجا کلی تزئینات مختلف شده و اعضا هم وایسادن یدفعه جلوت زانو میزنه و پیشنهاد ازدواج میده*
شوگا: چندوقت بود میخواست بهت اعتراف کنه ولی نمیدونست چجوری، یه روز وقتی خیلی ناراحت بودی و داشتی گریه میکردی میاد پیشت و بهت میگه:
شوگا: کی باعث شده ملکه قلب من اینطوری گریه کنه؟
ا/ت: چ..چی؟
شوگا: هوم چیه؟ یعنی خودت متوجه نشدی که قلب منو تسخیر کردی پرنسس؟
جیهوپ: *خیلی استرس داشت و میترسید که قبول نکنی ولی وقتی با یه تدی بزرگ و کلی شکلات بهت اعتراف کرد و تو قبول کردی میخواست از خوشحالی بال در بیاره*
جیمین: *توی کنسرت جلوی همهی آرمی ها بهت اعتراف میکنه و تو هم از خجالت آب میشی و قبول میکنی و وقتی برمیگردین خونه با یه عالمه هدیه و دستهگل مواجه میشی که از قبل برات آماده کرده بود*
تهیونگ:از اونجایی که همیشه باهات لاس میزد دیگه عادت کرده بودی ولی یه روز که داشتین با اعضا فیلم نگاه میکردین یدفعه گفت:
ته: ا/ت اگه من بهت پیشنهاد ازدواج بدم، تو چیکار میکنی؟
خندیدی و گفتی: این حقهها دیگه جواب نمیده کیم تهیونگ
ته: شاید ایندفعه نخوام حقه بزنم و اینو از ته قبلم گفته باشم
با این حرفش از خجالت قرمز شدی و اعضا هم با شوک بهتون خیره شدن
جونگکوک: همیشه میدونست خیلی گربه دوست داری پس روز تولدت که اعضا میخواستن تو خونه سوپرایزت کنن واسه کادو واست یه گربه خرید و داخل قلادهاش یه نامه گذاشت
داخل نامه نوشته بود:
از وقتی با ما همگروه شدی از ته قلبم بهت علاقهمند شدم ولی بخاطر این خجالت مسخرهام نتونستم رودررو بهت بگم حتی الان پس این نامه رو نوشتم
توی قلب جئون جونگکوک فقط یه نفر جا داره و اون تویی
حالا حاضری تا ابد متعلق به من باشی؟
#سناریو
نامجون: *از بقیه اعضا کمک میخواد و بعد با یه دسته گل بزرگ و یه حلقه بهت اعتراف میکنه*
جین: *با هم دیگه میرید برای خونه یکم خرید بکنید که میبینی داره راه دیگهای رو میره، میبرتت به یه پارک بزرگ و تو میبینی اونجا کلی تزئینات مختلف شده و اعضا هم وایسادن یدفعه جلوت زانو میزنه و پیشنهاد ازدواج میده*
شوگا: چندوقت بود میخواست بهت اعتراف کنه ولی نمیدونست چجوری، یه روز وقتی خیلی ناراحت بودی و داشتی گریه میکردی میاد پیشت و بهت میگه:
شوگا: کی باعث شده ملکه قلب من اینطوری گریه کنه؟
ا/ت: چ..چی؟
شوگا: هوم چیه؟ یعنی خودت متوجه نشدی که قلب منو تسخیر کردی پرنسس؟
جیهوپ: *خیلی استرس داشت و میترسید که قبول نکنی ولی وقتی با یه تدی بزرگ و کلی شکلات بهت اعتراف کرد و تو قبول کردی میخواست از خوشحالی بال در بیاره*
جیمین: *توی کنسرت جلوی همهی آرمی ها بهت اعتراف میکنه و تو هم از خجالت آب میشی و قبول میکنی و وقتی برمیگردین خونه با یه عالمه هدیه و دستهگل مواجه میشی که از قبل برات آماده کرده بود*
تهیونگ:از اونجایی که همیشه باهات لاس میزد دیگه عادت کرده بودی ولی یه روز که داشتین با اعضا فیلم نگاه میکردین یدفعه گفت:
ته: ا/ت اگه من بهت پیشنهاد ازدواج بدم، تو چیکار میکنی؟
خندیدی و گفتی: این حقهها دیگه جواب نمیده کیم تهیونگ
ته: شاید ایندفعه نخوام حقه بزنم و اینو از ته قبلم گفته باشم
با این حرفش از خجالت قرمز شدی و اعضا هم با شوک بهتون خیره شدن
جونگکوک: همیشه میدونست خیلی گربه دوست داری پس روز تولدت که اعضا میخواستن تو خونه سوپرایزت کنن واسه کادو واست یه گربه خرید و داخل قلادهاش یه نامه گذاشت
داخل نامه نوشته بود:
از وقتی با ما همگروه شدی از ته قلبم بهت علاقهمند شدم ولی بخاطر این خجالت مسخرهام نتونستم رودررو بهت بگم حتی الان پس این نامه رو نوشتم
توی قلب جئون جونگکوک فقط یه نفر جا داره و اون تویی
حالا حاضری تا ابد متعلق به من باشی؟
#سناریو
- ۱۳.۰k
- ۱۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط