اگر به من بود که ماه را می انداختم توی کارخانه نساجی تا

اگر به من بود که ماه را می انداختم تویِ کارخانه نساجی تا برایت از مهتاب لباس بدوزند،
آنوقت همیشه دکمه های شب با دست های قشنگ تو بسته می شد...

#سید_طه_صداقت
#عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

در نامه اش پرسیده بود ؛بی من خوشبختی ؟دردم تازه شد!بال و پرم...

کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی ،‏کانچه گناه او بود من بکشم ...

دلم دوست داشتنی می خواهد انحصاری !از آن ها که فقط سهم دل یک ...

‏هنری: اگر گفتی آن چیست که برای هر کسی واجب است، حتی واجب‏‌ت...

امشباز دنیا یک پنجره ی نیمه بازرو به مهتاب میخواهم!که دست عط...

خیال داشتنتمثل یک شب آرام و رویایی استکه ستاره ها در آن می ر...

تو که نیستی عقربه‌های ساعت دو سوزن کندند که بیهوشی تزریق می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط