نماندست چیزی به جزغم مهم نیست

نماندست چیزی به جزغم ... مهم نیست
گــرفته دلـــم از دو عالم ... مهـــم نیست

تـــو را دوست دارم قسم به خدا که...
اگر چه پس از تو خدا هم مهم نیست

فقــــط  آرزو  مـــی کنم  کــــه  بمیرم
پس از آن بهشت و جهنمّ مهم نیست

همان وقت رانده شدن به زمین ... آه !
بـــه خود گفت حوّا که آدم مهم نیست

بیا  تا  علف هــــای  هرزه  بکاریم
اگر مرگ گلهای مریم مهم نیست

ببین! مرگ هم شانس مي خواهد ای عشق
فقط  خوردن  جامی  از  سم  مهـــم  نیست

نماندست چیزی به جز غم، مهم نیست،
گرفته  دلـــم  از  دو عالم ،  مهم  نیست,

بمانم ، بخوانم ، برقصم ، بمیرم ...
دگر هیچ چیزي برایم مهم نیست

#سیدمهدی_موسوی
دیدگاه ها (۱)

می‌ترسم... از گذشته‌ی معکوسی!من را به بغل گرفته و می‌بوسیبید...

#من #عاشقت هستم#بخوان از چشم هایم #دستانت #راگره کن در دستم#...

دلم تنگِ دویدندر میان کوچه های بچگی‌ستکاش هنوز هم می‌شدبی به...

شنبه ها انگارخستگی یک عمر جمعه با من استانگار جمعه را صدسالز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط