حکایت باران بی امان است

حکایتِ بارانِ بی امان است
این گونه که من
دوستت می‌دارم ...

شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزاب‌ها
به بی‌راهه و راه‌ها تاختن
بی‌تاب ٬ بی‌قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن

حکایت بارانی بی‌قرار است
این گونه که من دوستت می‌دارم ...

#شمس_لنگرودی
دیدگاه ها (۴)

هیچ‌گاه به بی تو بودن‌ها عادت نخواهم کرد یا بمان یا ... یا ن...

ﺗـــــﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﮐﻢ ﻧﯿﺎﺭﻡ ...ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﻢ .....

وقتی لبخند میزنی دلم ریسه می رود تمام رویاهایم شاد می شوند و...

اگر تو نبودی من کاملاً بیکار بودم!هیچ کاری در این دنیا ندارم...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط