چالش اعتراف انگا میخوام به عشقم اعتراف کنم😂
خب بدجور منحرفم
شکمو در حد المپیک
از کلاس پنجم میخوام ازدواج کنم یه بار تو کلاس گفتم خواستگارا دارن پاشه خونمونو میکنن😂معلمم به بابام گفته بود مثل اینکه خیلی دلش میخواد ازدواج زودتر شوهرش بدین😂
یه ماهیه خواب بد میبینم(خودم موندم اعترافه یا توضیح😂)
از پسرا خوشم نمیاد بچه که بودم پسر داییم هم سنمه همیشه منو میزد اه دست میکرد تو دماغش به خاطر همین زیاد از پسرا خوشم نمیاد درسته همشون شبیه هم نیستن اما خب خوشم نمیاد
از حیوونا میترسم اینم دلیل داره یه بار من کوچیک بودم توی شهرستان از خونه مامان بزرگ مادریم تا خونه مامان بزرگ پدریم یه کوچه راه بود من از خونه مادر بزرگ مادریم اومدم رسیدم خونه مادر بزرگ پدریم(سه ساعتی مادر بزرگ مادریم مادر بزرگ پدریم🙄😂)
کوچه تاریک بود دم در خونه که رسیدم یه سگی ته کوچه بود برام بدجور پارس میکرد منم کوچیک بودم خیلی ترسیدم در میزدم و گریه میکردم بعدش که در رو باز کردن من تا نیم ساعت تو شک بودم میلرزیدم از اون موقع از حیوونا مخصوصا سگا میترسم
از اینکه بقیه ولم کنن میترسم
قوه تخیل زیادی دارم
آدم ساده، اعتماد به آسمون بالا،نمیتونم بگم مهربونم یا نیستم آخه کلا یه حس رقابتی تو ذهنمه که جلوی خیلی از کارای بدم رو میگیره
دهن لقم
خودمو دوس دارم اما از بعضی از اخلاقام متنفرم و دلم میخواد هیچوقت نبودم
شاد و خوشحال و یه ذره خلم
جدیدا گوشم ضعیف شده زیاد سوتی میدم
بقیش تو پست بعدی😁😂انقد زیاده میترسم جا نشه😅
شکمو در حد المپیک
از کلاس پنجم میخوام ازدواج کنم یه بار تو کلاس گفتم خواستگارا دارن پاشه خونمونو میکنن😂معلمم به بابام گفته بود مثل اینکه خیلی دلش میخواد ازدواج زودتر شوهرش بدین😂
یه ماهیه خواب بد میبینم(خودم موندم اعترافه یا توضیح😂)
از پسرا خوشم نمیاد بچه که بودم پسر داییم هم سنمه همیشه منو میزد اه دست میکرد تو دماغش به خاطر همین زیاد از پسرا خوشم نمیاد درسته همشون شبیه هم نیستن اما خب خوشم نمیاد
از حیوونا میترسم اینم دلیل داره یه بار من کوچیک بودم توی شهرستان از خونه مامان بزرگ مادریم تا خونه مامان بزرگ پدریم یه کوچه راه بود من از خونه مادر بزرگ مادریم اومدم رسیدم خونه مادر بزرگ پدریم(سه ساعتی مادر بزرگ مادریم مادر بزرگ پدریم🙄😂)
کوچه تاریک بود دم در خونه که رسیدم یه سگی ته کوچه بود برام بدجور پارس میکرد منم کوچیک بودم خیلی ترسیدم در میزدم و گریه میکردم بعدش که در رو باز کردن من تا نیم ساعت تو شک بودم میلرزیدم از اون موقع از حیوونا مخصوصا سگا میترسم
از اینکه بقیه ولم کنن میترسم
قوه تخیل زیادی دارم
آدم ساده، اعتماد به آسمون بالا،نمیتونم بگم مهربونم یا نیستم آخه کلا یه حس رقابتی تو ذهنمه که جلوی خیلی از کارای بدم رو میگیره
دهن لقم
خودمو دوس دارم اما از بعضی از اخلاقام متنفرم و دلم میخواد هیچوقت نبودم
شاد و خوشحال و یه ذره خلم
جدیدا گوشم ضعیف شده زیاد سوتی میدم
بقیش تو پست بعدی😁😂انقد زیاده میترسم جا نشه😅
۴.۳k
۲۷ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.